خلاصه
علیرغم اهمیت آنها در اقتصاد جهانی، تعاونی ها هنوز توسط کارشناسان حاکمیتی مورد مطالعه قرار نگرفته و توسط عموم مردم به اشتباه درک می شوند. با این حال، هدف، مالکیت و ساختارهای تصمیمگیری و تقسیم سود، تعاونیها را بسیار متفاوت از همتایان شرکتی و سرمایهگذار خود میسازد. این مقاله از ادبیات موجود برای توصیف ویژگیهای تعاونیها استفاده میکند و به نفع نظریهها و شیوههای حاکمیتی متناسب با این مدل سازمانی استدلال میکند. بر اساس مفهومسازی عضو محور تعاونیها – بهعنوان مالکیت اعضا، تحت کنترل اعضا و سودمندی اعضا – ما هفت تناقض خاص برای حاکمیت تعاونی را برجسته میکنیم و محدودیتهای تئوریها و شیوههای سنتی را در مقابله با این پارادوکسها نشان میدهیم.
معرفی
حاکمیت سازمان ها موضوعی رو به رشد در مطالعات آکادمیک است و توجه شاغلین و همچنین عموم مردم را به خود جلب می کند. چه در شرکت های تحت مالکیت سرمایه گذار، شرکت های دولتی یا سازمان های جامعه مدنی، قوانین و شیوه های حاکم بر تصمیم گیری به طور فزاینده ای ساختارمند، استاندارد و نظارت می شوند. در حالی که تحقیقات علمی و ادبیات تجویزی در مورد حاکمیت سازمانی در ابتدا به دنبال تعیین مؤثرترین مدل حکمرانی بود، به نظر می رسد این اعتقاد رو به رشد در بین محققان و دست اندرکاران وجود دارد که راه حل یک اندازه مناسب برای همه نه تنها یک هدف دست نیافتنی است، بلکه همچنین نامطلوب (چلیا، بورزما، و کلتنر، 2016؛ دیویس و شلیتزر، 2008؛ گابریلسون و هوس، 2004).
در این مقاله، شکلی از سازمان را بررسی می کنیم که هنوز به ندرت مورد توجه تحقیقات حاکمیتی است: تعاونی. تعاونی ها بخش مهمی از توسعه اقتصادی و اجتماعی را در سطح محلی، ملی و بین المللی نشان می دهند. آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم برای 279.4 میلیون نفر در سراسر جهان شغل ایجاد می کنند که تقریباً 10٪ از جمعیت شاغل جهان را تشکیل می دهد (Eum, 2017). آنها تقریباً در تمام بخشهای فعالیت فعال هستند: مواد غذایی کشاورزی، مسکن، جنگلداری، خدمات تشییع جنازه، خدمات مالی، هنر و سرگرمی، و آموزش و غیره. مدل تعاونی به دلیل انعطاف پذیری خود، به ویژه در مواقع بحران اقتصادی شناخته شده است (بیرچال و کتیلسون، 2009؛ کارینی و کارپیتا، 2014). مشخص شده است که تعاونی ها به طور مثبت به ثبات و تنوع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کمک می کنند. و همچنین برابری در دسترسی به کالاها و خدمات (Ansart، Artis، و Monvoisin، 2014؛ Lafleur & Merrien، 2012). آنها همچنین تأثیر مثبتی بر جنبههای غیرمالی، به ویژه بر رفاه جوامع خود و افراد حاشیهنشین دارند (ساراسینو و فومارکو، 2020).
علیرغم اهمیت آنها در اقتصاد جهانی و ارتباط آنها در پرداختن به مسائل اجتماعی و زیست محیطی، تعاونی ها تا حد زیادی ناشناخته باقی می مانند و حاکمیت آنها کمی مطالعه شده است (Basterretxea، Cornforth و Heras-Saizarbitoria، 2020؛ Huhtala و Tuominen، 2016). در واقع، اکثر مطالعات حاکمیتی به طور پیشفرض شکل شرکت غالب را در نظر میگیرند، بنابراین «از طیف کاملی از اشکال مختلف سازمانی که برای سازماندهی فعالیتهای اقتصادی استفاده میشوند غفلت میکنند» (اسمیت و کولین، 2017). علاوه بر این، زمانی که تعاونیها مورد مطالعه قرار میگیرند، عمدتاً از طریق مدلهای الهامگرفته از اقتصاد نئوکلاسیک مورد بررسی قرار میگیرند (پاردس-فریگولت، ناچار- کالدرون، و مارکوئلو، 2017). این مدلها عمدتاً مبتنی بر ویژگیها و رفتار شرکتهای سرمایهداری و صاحبان آنها هستند. و بنابراین نمی توانند طیف گسترده ای از انگیزه های اغلب متناقض برای تأسیس تعاونی ها را در نظر بگیرند، همچنین این مدل ها را قادر به توضیح موفقیت یا شکست تعاونی ها نمی کند (نگاه کنید به Novkovic & Miner, 2015؛ Paredes-Frigolett et al., 2017). در این مقاله، ما محدودیتهای این پارادایم اقتصادی را نشان میدهیم و به نفع پارادایمهای جایگزین در حال ظهور، مانند حکمرانی انسانگرا، استدلال میکنیم (نگاه کنید به Miner & Novkovic، 2020).
تعاونیها از این جهت با شرکتهای تحت مالکیت سرمایهگذار تفاوت دارند، زیرا وظیفه اصلی آنها برآوردن نیازهای مشترک اعضایشان است، نه جستجوی بازده برای سهامداران. اختیارات تصمیم گیری به طور مساوی بین اعضا توزیع می شود و تصمیمات عموماً به صورت دموکراتیک و بر اساس اصل “یک نفر = یک رای” اتخاذ می شوند. سود بین اعضا به نسبت استفاده آنها از خدمات تعاونی توزیع می شود نه سرمایه گذاری سرمایه آنها. در مجموع، ساختار تعاونی ها از چند جهت با یک شرکت سرمایه گذار متفاوت است. این ویژگیها بخشی از «هویت تعاونی» است که در «بیانیه هویت» اتحاد بینالمللی تعاون (ICA، 2015) آمده است.
علیرغم این تفاوتهای ساختاری، تعاونیها فشار فزایندهای را برای واردات ابزارها، رویهها و ساختارهای شرکتهای تحت مالکیت سرمایهگذاران، که در جوامع سرمایهداری مدرن غالب هستند، تجربه میکنند (دوهرتی، هاو، و لیون، 2014؛ پوسا، مونکونن، و واریس، 2013، 2013). ). به طور خاص، آنها تحت تأثیر «بهترین شیوههای» شرکت هستند و بنابراین در معرض خطر اتخاذ شیوههای حاکمیتی و ابزارهایی هستند که با ماهیت آنها بیگانه هستند (بیرچال، 2014)، که اغلب به عنوان نوعی همشکلی در نظر گرفته میشود (باگر، 1994؛ DiMaggio & پاول، 1983). با این حال، حکمرانی یک موضوع اصلی برای موفقیت تعاونی ها است. حکمرانی خوب با حفظ ساختار و هویت تعاونی مرتبط است، در حالی که تعاونیهایی با مکانیسمهای حاکمیتی ضعیف بیشتر احتمال دارد که متقابل شوند (باتیلانی و زامگنی، 2012؛ فولتون و ژیرارد، 2015).
در این مقاله، ما استدلال میکنیم که «حکمرانی خوب» در تعاونیها را نمیتوان به طور کامل با وارد کردن ساختارها، شیوهها و ابزار شرکتهای تحت مالکیت سرمایهگذار به دست آورد. استدلال ما مبتنی بر مفهومی از هویت تعاونی به عنوان یک سازمان مبتنی بر عضویت است (ICA، 2015)، و بنابراین به عنوان متعلق به اعضا، تحت کنترل اعضا و سودمند از اعضا (Zeuli & Cropp, 2004). از طریق دیدگاه تئوری پارادوکس، ما نشان میدهیم که این ویژگیها منجر به مسائل و تنشهایی میشود که به شدت مختص تعاونیها است (آئوبراند، 2017) و ماهیت دوگانه منحصربهفرد آنها را منعکس میکند (Puusa & Saastamoinen، 2021). هدف ما در این مقاله دو چیز است. اولین، ما به ادبیاتی اضافه می کنیم که هژمونی اقتصاد نئوکلاسیک در مطالعه حاکمیت را با نشان دادن محدودیت های تئوری نمایندگی در هنگام اعمال در حکومت تعاونی مورد انتقاد قرار می دهد. دوم، ما نشان میدهیم که چگونه یک دیدگاه پارادوکس میتواند برای تحلیل حاکمیت تعاونی مثمر ثمر باشد، زیرا به محققان و متخصصان اجازه میدهد تا در مورد تضادهای خاص تعاونیها تأمل کنند و از طریق آن کار کنند. به طور کلی، ما برای ایجاد نظریهها، استانداردها و روشهایی که متناسب با هویت منحصربهفرد تعاونیها باشد، استدلال میکنیم.
قطعات بخش
هویت تعاونی و حاکمیت
بر اساس اتحاد بینالمللی تعاون، تعاونی «انجمن مستقلی از افراد است که داوطلبانه برای برآوردن نیازها و خواستههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مشترک خود از طریق یک شرکت با مالکیت مشترک و تحت کنترل دموکراتیک متحد شدهاند» (ICA، 2015). این تعریف گسترده با مجموعهای از ارزشها و اصولی تکمیل میشود که به «هویت تعاونی» کمک میکنند (نوکوویچ، 2008). تعاونی ها را می توان به عنوان متعلق به اعضا، تحت کنترل اعضا و
دیدگاه پارادوکس به عنوان یک رویکرد چند نظری
ادبیات حکمرانی به انواع نظریه ها اشاره دارد که نحوه توزیع قدرت و نحوه تصمیم گیری در سازمان ها را تفسیر، تحلیل و توضیح می دهد. به تبعیت از دیویس، ما به طور کلی حاکمیت سازمانی را به عنوان «ساختارها، فرآیندها و نهادهایی در درون و اطراف سازمان ها که قدرت و کنترل منابع را بین شرکت کنندگان تخصیص می دهند» تعریف می کنیم (دیویس، 2005، ص 143). نظریه های جریان اصلی حاکمیت شامل نظریه نمایندگی، نظریه مباشرت، نظریه وابستگی به منابع و
چالش های حاکمیت تعاونی
مدل تعاونی دارای ساختار سازمانی منحصربهفردی است اما برخی از ویژگیهای مشترک با شرکتها (مانند فعالیت تجاری، حضور در بازار رقابتی، مازاد توزیع شده بین اعضا/سهامداران) و انجمنهای غیرانتفاعی (مانند مأموریت اجتماعی، حقوق مالکیت به سرمایه سرمایه گذاری شده مربوط نمی شود، ساختار تصمیم گیری دموکراتیک مبتنی بر مردم و نه سرمایه). در حالی که تئوری های حاکمیت سنتی مبتنی بر مدل شرکتی می تواند مورد استفاده قرار گیرد و واقعاً مورد استفاده قرار می گیرد
بحث و نتیجه گیری
این مقاله نشان میدهد که هویت تعاونی چگونه در سطح حاکمیت و در موضوعات خاصی که مطرح میکند بازتاب مییابد. علاوه بر این، ما نشان دادهایم که ابزارها، مکانیسمها و نظریههای حاکمیت سنتی – بهویژه آنهایی که برای مسائل شرکتها و شرکتهای تحت مالکیت سرمایهگذاران طراحی شدهاند – اغلب نامناسب یا در تضاد با اخلاق تعاونی هستند. با استفاده از دیدگاه پارادوکس، این مقاله از گزاره کورنفورث (2004) حمایت می کند و آن را گسترش می دهد که نظریه های حاکمیت مرسوم اغلب هستند.
دیدگاه خود را بنویسید