نکات برجسته
•
ویژگی های کسب و کار خانوادگی کشاورزان خانوادگی تأثیر کشاورزی را بر تعاونی ها تشدید کرد.
•
مقاومت ارضی در برابر صنعتی شدن منجر به تعهد بیش از حد به بازارهای باز شد.
•
چشم انداز “رعیت” کشاورزان توانایی تعاونی برای ارزش گذاری روش های صنعتی را محدود می کند.
•
در نتیجه، تعاونی ها در معرض خطر قفل نهادی و ایدئولوژیک قرار گرفتند.
•
زمانی که شرکتهای تعاونی نمونههای اولیه صنعتیسازی گوشت خوک را ایجاد کردند، از قفل جلوگیری شد.
خلاصه
صنعتی شدن کشاورزی در قرن بیستم، تعاونیهای کشاورزی ایالات متحده را با واکنشی به رویدادی مواجه کرد که نه آنها آغاز کردهاند و نه آن را هدایت میکنند. تعاونی های تحت تأثیر کشاورزی از دو استعاره «رعیت» و «تعاونی مانند یک خانواده هستند» برای مدیریت عدم قطعیت و تأثیرگذاری بر انتظارات تولیدکننده با پیش بینی نتیجه نهایی صنعتی شدن و غرامت ناشی از تولیدکننده تعاونی استفاده کردند.
استعاره رعیت اشاره به پتانسیل صنعتی شدن برای دور زدن کشاورزان خانوادگی، که سنگ بنای اقتصاد بر اساس ایدئولوژی کشاورزی است، یا تبدیل آنها به معادل کار دستمزدی به عنوان کشاورزان قراردادی داشت. استعاره «خانواده» نشان میدهد که چگونه تعاونیها ارتباط بین تعاونی و کشاورز-عضو را شخصی میکنند تا خود را دقیقاً نقطه مقابل رعیت قرار دهند. فرضیه های مطرح شده توسط Roessl (2005) و Goel (2013) نشان می دهد که ویژگی های ذاتی مشاغل خانوادگی مانند مقاومت در برابر تغییر و عملکرد بر اساس اسطوره انتخاب نامحدود و استقلال، خطر قفل نهادی ناشی از ایدئولوژی کشاورزی را تقویت می کند.
برای تعیین اینکه آیا lock-in رخ داده است یا خیر، مدل جدید سازمانی Woerdman (2004) از قفل کردن در زمینه بازاریابی تعاونی غلات و دام در اواخر قرن بیستم مورد بررسی قرار گرفت. بازارهای باز که به طور فزاینده ای ناکارآمد بودند، سه تعاونی منطقه ای را بر آن داشت تا مدل های خود را برای تولید صنعتی گوشت خوک توسعه دهند. تجربه مستقیم با قراردادهای تولیدکننده به تعاونی ها این امکان را می دهد که از قفل نهادی و ایدئولوژیک فرار کنند.
کلید واژه ها
تعاونیها صنعتیسازی کشاورزی، کشاورزی، انتظارات، کسبوکار خانوادگی، کشاورزی خانوادگی، استعارهها قفل
1. معرفی
نوسانات اخیر در بازارهای مالی جهانی، گروهی از رهبران تعاونی را بر آن داشت تا عدم قطعیت را به عنوان مشکل اصلی مدیریتی پیش بینی شده توسط تعاونی ها در آینده شناسایی کنند (بولاند، هوگلند و مک کی، 2011). به همین ترتیب، صنعتی شدن کشاورزی در قرن بیستم، تعاونیها را با چالش پاسخ دادن به رویدادی مواجه کرد که نه آنها را آغاز کردهاند و نه آنها را هدایت میکنند. زمانی که محیط بسیار نامطمئن و غیرقابل پیش بینی باشد، الیور پیش بینی می کند که سازمان ها تلاش های خود را برای ایجاد توهم یا واقعیت کنترل و ثبات بر نتایج سازمانی آتی افزایش خواهند داد (الیور، 1991: 170). این مطالعه استدلال میکند که تعاونیها از دو استعاره، «رعیت» و «تعاونی مانند یک خانواده هستند» برای مدیریت عدم قطعیت با پیشبینی نتیجه نهایی صنعتی شدن و غرامت تولیدکنندهمحور تعاونیها استفاده میکنند.
این استعاره ها ارضی هستند. تحقیقات اخیر تأثیر ایدئولوژی کشاورزی را بر تعاونی ها برجسته می کند. فورمن و وتن (2002: 623) مشاهده میکنند، «تعاونها از نظر تاریخی به دنبال تقویت سنتها و ارزشهای کشاورزی از طریق آموزش و مداخلات اجتماعی بودهاند. در واقع، برای بسیاری از اعضا، این اهداف هنجاری یک تعاونی برجسته بوده است.» این نویسندگان تنش را در تعاونی های روستایی که توسط یک سیستم هنجاری شامل خانواده و ایدئولوژی و یک سیستم سودگرایانه تعریف شده توسط عقلانیت اقتصادی، حداکثر سازی سود و منفعت شخصی ایجاد شده بود، مورد مطالعه قرار دادند. آنها استدلال می کنند که این شکاف در ارزش ها نشان می دهد که تعاونی ها اساساً دو سازمان متفاوت هستند که سعی می کنند یکی باشند. برای به تصویر کشیدن تنش بین این هویتهای چندگانه، آنها بر شکاف بالقوه خانواده/کسب و کار در تعاونیها تمرکز کردند و این امر را بر دوگانگی که اغلب در نشریات انجمن تعاونی و تجاری به آن اشاره میشود، مبتنی کردند.
نویسندگان دریافتند که پاسخدهندگان میخواهند تعاونی محلی آنها بیشتر به سمت کسبوکار باشد و در عین حال انتظار داشتند که تعاونیها به طور ایدهآل (مثلاً به عنوان یک فرم سازمانی ایدهآل) بیشتر متمرکز بر خانواده باشند. این انتظارات متناقض نشان میدهد که سازمانهای چند هویتی باید بر حسب اجزای فردی هویت و تنش (یا تعامل) بین آنها ارزیابی شوند. فورمن و وتن سازمان های هویتی دوگانه یا چندگانه را ترکیبی می دانند. ترکیبی عواقبی دارد: بسیاری از اعضای یک سازمان ترکیبی با هر دو جنبه هویت دوگانه آن شناسایی میشوند، «و بنابراین خود را درگیر اهداف و نگرانیهای رقیب مرتبط با عناصر هویتی متفاوت میبینند» (فورمن و وتن، 2002). آنها نتیجه می گیرند که اهداف و نگرانی های رقابتی، انتظارات رقابتی را با پیامدهایی برای تعهد سازمانی (و من اضافه کنم، عملکرد) را تقویت می کند.
تمرکز شکاف مشاهده شده توسط فورمن و وتن را می توان به عنوان بیان معاصر یک تضاد ارزشی در اوایل قرن بیستم در مورد چگونگی سازماندهی کشاورزی تولیدی در نظر گرفت. کشاورزان خانوادگی غیرمتمرکز، مستقل و معمولاً کوچک، از مهارت خود در تصمیمگیری درباره «چه، کی، کجا، چگونه و چرا» تولید و بازاریابی استفاده کردند تا ریسک قیمتپذیر بودن در بازارهای باز و رقابتی را کاهش دهند. کشاورزان همچنین شرکت مزرعه را متنوع کردند تا ریسک قیمت را بر روی چندین کالا تقسیم کنند. کشاورزی صنعتی تحت رهبری شرکت ها (ادغام کننده ها) هم بازارها و هم کشاورزان مستقل را دور زد. یکپارچهکنندهها عرضه و تقاضا را به صورت داخلی بر اساس کنترل اداری از بالا به پایین بر تصمیمات تولید و بازاریابی هماهنگ میکردند. آنها درگیر قرارداد تولید با پرورش دهندگانی بودند که استانداردهای عملکرد رقابتی داشتند و بر اساس بهره وری آنها پرداخت می شد. در مقابل، کشاورزان خانوادگی فقط به خودشان پاسخگو بودند.
2. مروری بر مطالعه
فوس (2007) مشاهده می کند که باورهایی که سازمان ها در مورد یکدیگر یا محیط رقابتی دارند، جنبه کلیدی مدیریت استراتژیک است که مورد مطالعه قرار نگرفته است. باورها که شامل هنجارها و انتظارات می شوند، مهم هستند زیرا ممکن است اشتباه باشند. تعاونی ها اغلب دارای یک جزء ایدئولوژیک در نظر گرفته می شوند، اما چگونگی توسعه و تداوم چنین ایدئولوژی نیز مورد مطالعه قرار نگرفته است. این مطالعه با بررسی این موضوع که چگونه زبان و مفروضات کشاورزی واکنش تعاونیها به صنعتیسازی کشاورزی قرن بیستم را شکل داده به این شکاف میپردازد. در این دوران، روشهای صنعتی تولید و بازاریابی فرآوری سبزیجات، مرغ، گوشت گاو و خوک را متحول کرد و برای لبنیات و غلات آغاز شد. یک دیدگاه تاریخی و نهادی برای بررسی اینکه چگونه دو استعاره متضاد تعاونی ها را به مرز قفل نهادی رساندند استفاده می شود. این مطالعه کل قرن بیستم را از آغاز تا پایان در بر می گیرد.
مطالعه با بحث مختصری در مورد استعاره ها و هنجارها آغاز می شود و سپس یک مدل نظری از قفل ارائه می شود. بحث در مورد نقش فراگیر کشاورزی در ادامه می آید. سپس بحث به چرایی جایگزینی تعاونی برای شرکت میپردازد
صنعتیسازی به رهبری الکترونیکی – مدل 1922 که توسط آرون ساپیرو ایجاد شد – برای تعاونیهای تحت تأثیر کشاورزی خوشایند نبود (این بخش تعاونیهای تحت تأثیر کشاورزی را نیز تعریف میکند).
سپس بحث به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه پیامدهای مزاحم رعیت راه را برای هنجار تحت تأثیر کشاورزی، «تعاونیها به عنوان معیار رقابتی» و هنجار استعاری تعاونی، «تعاونیها مانند یک خانوادهاند» هموار کرد. انتظارات تولیدکننده ناشی از “رعیت” و “تعاونی ها مانند یک خانواده” مورد توجه قرار می گیرد. به طور خلاصه بین تبادل محله در اواخر قرن نوزدهم روستایی کالیفرنیا و رفتاری که در “تعاونی ها مانند یک خانواده هستند” تشابهاتی وجود دارد. سپس تشابهاتی بین ویژگیهای کسبوکار خانوادگی و تجربه تعاونی و تولیدکننده در بازارهای دام و غلات با هویت حفظ میشود. این مبنایی برای بررسی جزئیات بیشتر فراهم می کند که چگونه تجربه همکاری در گوشت خوک و غلات مطابق با مدل چهار بخشی ووردمن از قفل کردن (2004) است. نتیجه گیری مطالعه و پیشنهادات برای تحقیقات آتی در ادامه می آید.
3. اهمیت ایدئولوژی، استعاره و هنجارها
اقتصاددانان شروع به مطالعه چگونگی تأثیر شناخت و گفتمان بر نتایج تعاونی ها کرده اند (فولتون، 1999). این مطالعه با در نظر گرفتن اینکه چگونه ایدئولوژی غالبی مانند کشاورزی گرایی کلمات و تداعی هایی را تولید می کند که در بیشتر قرن بیستم تأثیر قطعی بر برداشت کشاورزان و تعاونی ها از آینده داشته است، این خط تحقیق را ادامه می دهد. حتی امروزه، دستورالعملها یا پیشبینیهای کمی وجود دارد که نشان میدهد سازمانها چگونه میتوانند تعارض ایدئولوژیک را مدیریت کنند (گرینوود، رینارد، کدیه، میسلوتا و لونزبری، 2011). علاوه بر این، دشواری های فرار از ایدئولوژی هژمونیک به ندرت شناخته شده است (اسپنسر، 1994).
استعاره ها یک کلمه یا عبارت صمیمانه هستند که به معنای برانگیختن مقایسه است. آنها برای درک یک چیز بر حسب چیز دیگر استفاده می شوند (لاکف و جانسون، 1980: 5). درک اینکه استعاره ها چه چیزی را نشان می دهند و چگونه ظهور و تداوم می یابند می تواند دریچه ای به عوامل برجسته تأثیرگذار بر تصمیم گیری کشاورز و تعاونی ارائه دهد. علاوه بر این، مانند این متن، استعارهها «انواع داستانهایی را مجاز میسازند که در آنها شواهد قاطع به نفع یک تفسیر از جهان را میتوان به طور مکرر نادیده گرفت، حتی اگر این موضوع داراییهای شرکت و موقعیت تصمیمگیرندگان را در معرض خطر قرار دهد. خطر فوق العاده» (Schoenberger, 1997: 136).
بسیاری از آنچه پففر و سالانجیک (2003) در مورد هنجارها می گویند در مورد نحوه استفاده از استعاره ها در این مطالعه نیز صدق می کند. به عنوان مثال، این نویسندگان مشاهده می کنند که یک کارکرد مهم هنجارها ارائه قابلیت پیش بینی در روابط اجتماعی است به طوری که هر یک از طرفین می توانند بر تضمین های ارائه شده توسط طرف دیگر تکیه کنند. در نتیجه، هنجارها بر برآورده شدن انتظارات در یک رابطه مبادله تأکید دارند. یقیناً استعاره، تعاونی ها مانند یک خانواده هستند، به همین صورت قابل درک است. فافر و همکاران، هنجارها را بهعنوان مجموعههایی از انتظارات رفتاری که معمولاً یا به طور گسترده مشترک هستند، تعریف میکنند. همچنین نشان می دهد که هنجارها در شرایط عدم اطمینان اجتماعی ایجاد می شوند تا قابلیت پیش بینی روابط را برای منافع متقابل افراد درگیر افزایش دهند. هنگامی که آنها از خدمت به آن منافع دست بردارند، هنجارها شکسته می شوند.
4. چارچوب نظری
دگرگونی کشاورزی ایالات متحده در قرن بیستم عمیق بود. کشاورزی اوایل قرن بیستم نیروی کار زیادی داشت و تقریباً نیمی از نیروی کار ایالات متحده را در تعداد زیادی از مزارع کوچک متنوع به کار میگرفت (دیمیتری، افلند و کانکلین، 2005). «از سال 1900 تا 2005، تعداد مزارع 63 درصد کاهش یافت در حالی که اندازه متوسط مزرعه 67 درصد افزایش یافت» (دیمیتری و همکاران، 2005). تغییرات تکنولوژیکی افزایشدهنده بهرهوری که کشاورزان را بیکار میکرد نیز به کاهش مزرعه کمک کرد (هوگلند، 2013). “عملیات مزرعه به طور فزاینده ای تخصصی شد – از میانگین حدود پنج کالا در هر مزرعه در سال 1900 به حدود یک کالا در هر مزرعه در سال 2000 – که منعکس کننده کارایی تولید و بازاریابی است که با تمرکز بر روی کالاهای کمتر به دست آمده است” (دیمیتری و همکاران، 2005: i).
سوال اصلی در نظر گرفته شده توسط این مطالعه این است که “چرا اینرسی نهادی علیرغم نشانه هایی مبنی بر اینکه نیاز فوری به تغییر است ادامه دارد؟” (Haase, Roedenbeck, & Sollner, 2007: 1). تعاونیهای تحتتأثیر ارضی تا نزدیک به پایان قرن بیستم به این موضوع توجه نکردند که چگونه کشاورزی خانوادگی میتواند برای کسب برخی از مزایای صنعتیسازی تطبیق داده شود. Lock-in به عنوان گیر افتادن در سبک های سنتی تفکر و عمل به شیوه ای که فرار از آن دشوار است تعریف شده است (Haase et al., 2007: 17; North, 1990).
اگرچه اصطلاح “موسسات” در این مطالعه استفاده می شود، نورث خاطرنشان می کند که قفل در نهایت به نحوه انتخاب سازمان ها از میان گزینه هایی مانند فناوری های رقیب است (North, 1990: 95). تعاونیها میتوانند به تعهد خود به بازارهای رقابتی باز (فناوری غالب اما غیربهینه) ادامه دهند یا نسخه تعاونی فناوری برتر یعنی صنعتیسازی را توسعه دهند. با توجه به اینکه اطلاعات ناقص و ناقص است، چنین انتخاب هایی انجام خواهد شد
تحت شرایط عدم قطعیت که تصورات از هزینه سوئیچ را افزایش می دهد.
ووردمن (2004) مدلی از قفل را پیشنهاد می کند که تأثیر فرهنگ، تاریخ، ادراکات و یادگیری را از طریق تغییرات در هزینه های تعویض ارائه می دهد. -ساخت. مدل (زیر)، از نظر مفهومی مشابه نورث (1990)، موارد زیر را فرض میکند:
1.
وجود یک مؤسسه یا فناوری جایگزین برتر که با مؤسسه غالب و غیربهینه رقابت می کند.
2.
مؤسسه زیر بهینه غالب اثربخشی فزاینده یا پایداری را نشان می دهد (به عنوان مثال، ظرفیت حل مسئله).
3.
شکافهای دانشی و عدم قطعیت (اطلاعات ناقص) در مورد موسسه برتر وجود دارد.
4.
برای جابجایی به جایگزین برتر، هزینه های سوئیچینگ زیادی مورد نیاز است.
مکانیسم های خودتقویت کننده یکی از ابعاد مهم مدل ووردمن هستند:
به طور کلی، زمانی که مکانیسمهای خود-تقویتکننده بیشتری در کار وجود داشته باشد، احتمال قفل شدن بیشتر میشود، برای مثال، زمانی که نه تنها هزینههای سوئیچینگ زیاد تصور میشود، بلکه زمانی که اثرات جانبی شبکه و تأثیرات یادگیری قابل توجهی وجود داشته باشد که عملکرد را کاهش میدهد، بیشتر میشود. هزینه های ترتیبات نهادی غالب با این وجود، هزینه های تغییر به یک ترتیبات نهادی برتر، به عنوان مثال ناشی از مشکلات قانونی و مقاومت فرهنگی، احتمالاً نقش مهمی در مسائل تغییر نهادی ایفا می کند، دقیقاً به این دلیل که نهادها از محدودیت های رسمی و غیررسمی تشکیل شده اند [به عنوان مثال، شمال. ، 1990: 68] (Wordman, 2004: 69).
تأثیر فرهنگ بر تصمیمات فناوری میتواند یک بعد اخلاقی قوی داشته باشد، به عنوان مثال، دورنمای رعیت، که احتمال قفل شدن را افزایش میدهد:
فرهنگ میتواند خودتقویتکننده باشد اگر ارزشهای یک جامعه به نحوی به نفع نهاد مسلط باشد و به نوعی نهاد برتر را غیراخلاقی رد کند. ایجاد هزینه ها است و محتمل است که قفل قوی تر باشد» (Woerdman, 2004: 64).
بنابراین، ایدئولوژی ارضی تأثیر فرهنگی اولیه بر تعاونی هایی است که با صنعتی شدن قرن بیستم مواجه می شوند. سه گزاره تأثیر آن را بر تعاونی ها نشان می دهد:
1.
ایدئولوژی ارضی اهمیت و الزامات کشاورز خانواده را به درجه ای ارتقا داد که از نظر فرهنگی برای تعاونی های مالک کشاورز دشوار شد.
2.
رفتارهایی که از لحاظ نظری با شرکت های خانوادگی مرتبط است توسط ایدئولوژی کشاورزی تقویت شد.
3.
کشاورزی گرایی باعث ایجاد یک قفل نهادی شد که توانایی جامعه تعاونی را برای درک اینکه صنعتی شدن چگونه می تواند برای آنها سودمند باشد، محدود کرد.
از نظر ایدئولوژیکی، کشاورزان خانوادگی بسیار فراتر از تولیدکنندگان محصولات کشاورزی بودند: آنها پایه و اساس اقتصاد آمریکا و ارزشهای آمریکایی بودند.[3] کشاورزی گرایی بیان میکرد که چگونه میتوان احترام به کشاورزان خانوادگی را با تقویت بقا، رفاه، استقلال و اعتبار آنها ابراز کرد. این جهت گیری تولیدکننده یا «تولیدگریسم» (بارون، 1997) مسلماً به میزان قابل توجهی با ترجیحات و رفتارهایی که روسل (2005) و گوئل (2013) با مشاغل خانوادگی مرتبط می کنند، تقویت شد.
صنعتی شدن این باور را تقویت کرد که وقتی تمام کشاورزی توسط شرکت ها انجام شود، کشاورزان خانوادگی ناپدید می شوند (بریمیر، 1995، کرکندال، 1991). تعاونیها بر این باور بودند که مسئولیت حفاظت یا حفظ اعضا در برابر ناملایمات بازار را دارند (هوگلند، 2006، هوگلند، 2013). این عوامل به یک فرهنگ سازمانی قوی اما انعطاف ناپذیر در تعاونی های تحت تأثیر کشاورزی کمک کردند. اگر کشاورزان خانوادگی دیگر وجود نداشتند، نیازی به تعاونی های مالکیت کشاورز نبود. به گفته سورنسن، اگر «هنجارها و ارزشها به طور گسترده در سازمان به اشتراک گذاشته شوند و به شدت حفظ شوند»، میتوان فرهنگ را قوی در نظر گرفت (سورنسن، 2002: 72). چنین سازگاری هنجاری اضطراب برخورد با یک محیط غیرقابل پیش بینی و نامطمئن را کاهش می دهد و حاوی آن است (سورنسن، 2002: 73).
5. مفاهیم ایدئولوژیک کشاورزی
ایدئولوژی کشاورزی با این فرض شروع می شود که کشاورزی اساسی ترین نهاد در اقتصاد است زیرا همه مشاغل به مواد غذایی و الیاف تولید شده توسط کشاورز وابسته است. رونق کشاورزی تضمین کننده رونق کشور است. انتخاب کشاورز جزء جدایی ناپذیر کشاورزی است: کسانی که می خواهند کشاورزی کنند باید در انجام این کار آزاد باشند (Tweeten, 2003). به طور مشابه، کشاورزان باید آزاد باشند تا با تعیین «چه، کی، کجا، چرا و چگونه» تولید و بازاریابی، رئیس خود باشند.
از نظر استراتژیک، نفوذ کشاورزی کارخانهای به منظرهای که قبلاً تحت سلطه کشاورزی خانوادگی بود، نیاز به ارزیابی ضمنی دومی در راستای تحلیل رقبا داشت (یعنی این چیزی است که ما میتوانیم انجام دهیم، این چیزی است که رقبای ما انجام میدهند و غیره). اما ماهیت اجتماعی-اقتصادی انقلابی کشاورزی صنعتی چنین تحلیل های بی طرفانه ای نادیده گرفته شد. صنعتی شدن به چالش کشیده شد
توانایی تعاونی ها برای تعریف و حفظ نظم اجتماعی شامل کشاورزان خانوادگی، بازارهای رقابتی باز و تعاونی های بازاریابی. اریکا شوئنبرگر انسان شناس می گوید: «وقتی این مبارزات به اندازه کافی حاد باشند، به نوعی بحران فرهنگی تبدیل می شوند که در آن مدل های رقیب نظم اجتماعی، و منابع مادی و انسانی و هویت های مرتبط با آنها، در معرض خطر کاهش ارزش و فراموشی قرار می گیرند. Schoenberger, 1997: 122). برای کشاورزان، صنعتی شدن تهدیدی بود که کشاورزان خانوادگی سابقاً مستقل را به “دهقانان تحقیر شده یا حداقل به پایه معیشتی تقلیل یافته” تبدیل کرد. حد وسطی وجود نداشت (راس، 1948: 67).
ایدئولوژی کشاورزی قدرت خود را از این فرض به دست میآورد که «مزرعه و مشکلات آن چیزی جدا و اساساً متفاوت از پدیدههای مشخصه کسبوکار است» (راس، 1948: 67). جایگزینی برای تعالی یا تحقیر بخشی از کل اقتصاد این بود که کشاورزان را به عنوان تاجرانی در نظر بگیریم که مانند سایرین نگرانی های مشابهی در مورد تخصص، استانداردسازی، جابجایی نیروی کار، تقسیم سرمایه، تامین اعتبار و تعدیل بازار دارند (راس، 1948: 67). به طور مشابه، کشاورزانی که خواهان استقلال بیشتر بودند، هیچ تفاوتی با دیگر کارآفرینانی که به دنبال رهایی از مداخله در نحوه انجام کسب و کار خود بودند، ندارند.
6. صنعتی شدن اولیه کالیفرنیا
منطقی به نظر می رسد که فرض کنیم اعتقاد کشاورزی به اهمیت محوری کشاورزی تا حدی بین همه تعاونی های ایالات متحده مشترک بوده است. با این حال، ویژگی های منحصر به فرد کشاورزی کالیفرنیا، به ویژه در دره مرکزی، آن را مستعد صنعتی شدن چند دهه زودتر از غرب میانه، دشت های بزرگ و شمال شرقی کرد (مک کللند، 1997). دومی همچنان به کار پدرسالارانه در مزرعه خانواده تکیه می کند و بنابراین، برای این مقاله، فرض می شود که حوزه اصلی تعاونی های تحت تأثیر کشاورزی را نشان می دهد. این مناطق به عرضه نیروی کار قومی یا اقلیت اضافی دسترسی نداشتند که مک کللند نشان میدهد که کالیفرنیا را تا سال 1910 آماده کرده بود. به این مزیت، میراث کالیفرنیا از تولید املاک یا هوسندا اضافه شد که آشنایی فرهنگی و پذیرش تولید در مقیاس بزرگ را افزایش داد (هوگلند، 2010). .
در سال 1922، آرون ساپیرو، وکیل کالیفرنیا و سازمان دهنده تعاونی، عناصر تجربه کالیفرنیا را در مدلی از سازماندهی تعاونی و بازاریابی که عموماً به عنوان “بازاریابی منظم” شناخته می شود، ترکیب کرد. ساپیرو با تمجید از صنعتیسازی شروع کرد: «سیستم کارخانهای امروزه به عنوان کلید همه اشکال صنایع تولیدی در سراسر جهان شناخته میشود – به جز در کشاورزی… کشاورز تنها بخشی از صنعت مدرن است… که در آن شما تولید فردی دارید». (ساپیرو، 1993: 81).
به طور کلی، ساپیرو یک جایگزین تعاونی برای تمایل تولیدکنندگان به تخلیه مازاد عرضه از برداشتهای سپر در بازار ارائه کرد. در عوض، تعاونیها باید خانهای را برای محصول تولیدکنندگان فراهم کنند و از موجودی انباشتهشده برای توسعه محصولات جدید برای تحریک تقاضای مصرفکننده استفاده کنند. سرمایهگذاری در فنآوریهای پردازش یا نگهداری – کنسرو کردن، تبرید و خشک کردن – به تعاونیها این امکان را میدهد که تولید مازاد را به شیوهای «منظم» پیشرونده به بازار عرضه کنند.
برای مثال، تا سال 1925، تولیدکنندگان سانکیست با تبدیل پرتقال از یک میوه صبحانه دستی به یک لیوان آب تهیه شده از چندین پرتقال، استفاده از میوه را افزایش دادند. استخراج کننده Sunkist به طور خاص برای استفاده از میوه های غیر سایز و میوه های آسیب دیده در اثر باد طراحی شده بود که به عنوان میوه های فانتزی Sunkist به فروش نمی رسد زیرا همه آب با کیفیت یکسانی تولید می کردند (Norse, 1925). در سال 1922، سان مید با بستهبندی کشمش در جعبههایی به اندازه میانوعدههای مناسب به نام «خدمتکاران کوچک خورشید» به موفقیت مصرفکننده دست یافت (گری مارشبرن، مکالمه تلفنی، 24 جولای 2008؛ کوتریل، 1984).
هنجار بازاریابی منظم و دوراندیشانه ارزش های کشاورزی صنعتی را پیش بینی می کرد و از تعاونی ها می خواست که عرضه را از طریق قراردادهای بازاریابی با حدود 85 تا 95 درصد اعضای تولید کننده تضمین کنند (هدف توصیه شده ساپیرو). یک محصول ویژه خاص. 5 (چنین تخصصی توسط ریزاقلیم های فشرده جغرافیایی کالیفرنیا تسهیل شد).
مدل ساپیرو الگویی برای تعاونیهای مهم محصولات کشاورزی تخصصی قرن بیستم در خارج از کالیفرنیا، به ویژه تعاونی Ocean Spray (زغال اخته) و Welch (انگور Concord) ارائه کرد. با این حال، مدل ساپیرو نشاندهنده یک تعاونی بسیار تخصصی و بازاریابی بود که از نظر مفهومی و مالی از دسترس کشاورزان خانوادگی کوچک در غرب میانه، دشت بزرگ و شمال شرقی که کالاهای قابل تعویضی مانند شیر، گوشت و غلات تولید میکردند دور از دسترس بود.6 فیلسوف تعاونی و ادوین نورس، اقتصاددان، در مورد تعاونی هایی که سهمیه بندی کشاورزی را انجام می دهند، مانند بازاریابی منظم اظهار نظر کرد:
مطمئناً، تعداد کمی از تعاونیهایی که به تنهایی در یک طبقه قرار دارند، قبلاً به درجهای از موفقیت دست یافتهاند که با بهترین دستاورد قابل مقایسه است.
nts در خطوط صنعتی. اما اینها در شاخه های نسبتاً کوچکی از کشاورزی تخصصی هستند که سازمان اقتصادی قبلاً در سطح بالایی قرار داشت. قبل از اینکه بتوان نتیجه مشابهی را در خطوط اصلی تولید به دست آورد، جایی که تقاضا برای تثبیت [قیمت] شدیدتر است، باید درجه عادلانه ای از تمرکز مسئولیت اجرایی در سازمان عامل آنها وجود داشت (نورس، 1930). : 132).
7. مفاهیم رعیت
در طول دهههای 1920 و 1930 – که به عنوان «عصر طلایی» کشاورزی تلقی میشود – اقدام جمعی افزایش یافت. بازارهای ابتدایی و کانالهای توزیع آشفته برای کالاهای اساسی مانند شیر، غلات و میوه فرصتهای جدیدی را برای بازاریابی مشارکتی فراهم کرد. علاوه بر این، قوانین ضد انحصار جدید بسیاری از «تراستهای» یکپارچه افقی را که در قرن نوزدهم بر بازارهای بستهبندی گوشت، روغن، راهآهن و غلات تسلط داشتند، مهار کرد.
با این وجود، در اوایل سال 1922، نورس ظهور قدرت بازار کشاورزی را چنان متمرکز و سلسله مراتبی دید که فئودالی به نظر می رسید (Norse, 1922: 589). متعاقباً، استعاره «رعیت» در طول قرن بیستم توسط تعاونیهای تحت تأثیر کشاورزی مورد استفاده قرار گرفت تا نشان دهد که چگونه تولید قراردادی صنعتیسازی میتواند کشاورزان کارآفرین و مستقل را به معادل دستهای مزدور – به اصطلاح «کار دستمزدی تکهای» کاهش دهد.
در سال 1900، اکثر شهرستانها میتوانستند به شخصی اشاره کنند که بهعنوان یک مستاجر یا کارگر شروع کرده و از طریق سختکوشی، شانس، معاملات تیز یا کشت هوشمندانه، بهعنوان صاحبخانه بازنشسته شده و مدیون چندین مزرعه است (دانبوم، 1979: 7). در سال 1917، الی مفهوم «نردبان کشاورزی» را به عنوان مدلی از پیشرفت شغلی به سمت مالکیت مزرعه معرفی کرد. نردبان نشان داد که چگونه فضیلت کشاورزی سخت کوشی می تواند به یک کارگر خانواده بدون زمین و بدون مزد اجازه دهد تا از یک کشاورز اجاره ای و مستاجر به یک مالک-اپراتور مستقل پیشرفت کند (کلوپنبورگ و گیسلر، 1985). با این حال، استعاره رعیت نشان می دهد که چنین پیشرفت شغلی چقدر می تواند ضعیف باشد.
کشاورزان اواخر قرن نوزدهم در واکنش به استثمار یا شکست بازار، تعاونی هایی را تشکیل دادند. اگرچه چنین بهرهبرداری بر هزینهها و بازده کشاورزان تأثیر میگذارد، اما معمولاً بر درک کشاورزان از خود به عنوان کارآفرین و مستقل تأثیر نمیگذارد. ایدئولوژی ارضی کشاورزان خانوادگی را به خاطر پذیرفتن خطرات کشاورزی با نگرش مرزی اتکا به خود تحسین می کرد. این گونه کشاورزان به هیچ کس جز خودشان جواب ندادند. کشاورز کوچک «اول از همه فردی خودگردان بود که میتوان روی آن حساب کرد تا با قدرت در برابر تجاوزات اقتدار خارجی مقاومت کند» (رابینسون، 1953: 69).
کشاورزی صنعتی با در اولویت قرار دادن کارایی و سودآوری و استفاده از یکپارچگی عمودی برای دور زدن قدرت تصمیم گیری کشاورزان بر کشاورزی، منطق نهادی جدیدی را به کشاورزی وارد کرد. صنعتی شدن بازار را هدایت می کرد و به دنبال رشد در شناسایی و ارضای ترجیحات مصرف کننده بود. تحقیقات نشان داده است که هنجارها و نسخه های دیکته شده توسط منطق خانواده اغلب با نسخه های دیکته شده توسط بازارها در تضاد هستند (گرین وود و همکاران، 2011).
قدرت، که در ترتیبات مالکیت و حاکمیت منعکس میشود، تعیین میکند که کدام منطق راحتتر به سازمانها سرازیر میشود و به خوبی مورد استقبال قرار میگیرد (گرینوود و همکاران، 2011). منطق خانواده که به طور رسمی در ساختار مالکیت سازمان تعبیه شده است، مجرای بسیار مؤثری برای افزایش تأثیرات خانوادگی در سازمان است. تعجب آور نیست که تعاونی های تحت مالکیت کشاورز معتقد بودند که وظیفه حفاظت و حمایت از کشاورزی خانوادگی را دارند (هوگلند، 2006).
8. انتظارات
این مطالعه استقرایی پیشنهاد میکند که تعاونیها برای تقویت انتظارات تعاونی و کشاورز از صنعتیشدن و تعاونیها از دو استعاره ارضی، رعیت و «تعاونی مانند یک خانوادهاند» استفاده میکنند. این انتظارات به تولیدکنندگان و تعاونیها راهی برای درک تأثیر بالقوه صنعتیسازی بر کشاورزان خانوادگی میدهد. چگونه تعاونی ها در آن سناریو قرار می گیرند. تعاونی ها از قبل نمی دانستند که صنعتی شدن کجا و چگونه تکامل خواهد یافت. این انتظارات احتمالاً به تعاونیها این امکان را میدهد که عدم اطمینان مرتبط با تغییرات ساختاری را که نه آغاز کردهاند و نه میخواستند، «مدیریت» کنند.
چنین انتظاراتی مهم هستند زیرا شرکت ها بر اساس آنها قول می دهند. به نوبه خود، انتظارات حاکی از تحقق چنین وعده هایی است (بوروپ، براون، کنراد و ون لنته، 2006). با این حال، اغلب انتظارات گمراه کننده یا اشتباه هستند که منجر به تخصیص نادرست منابع و سرمایه گذاری می شود (براون، ریپ و ون لنته، 2003). با این حال، اطلاعات کمی در مورد پویایی انتظارات وجود دارد که مشخص نیست چگونه می توان از اشتباهات مربوط به انتقال طولانی مدت اجتناب کرد (براون و همکاران، 2003).
اصطلاح “انتظارات” باید شامل انتظارات مثبت و منفی باشد، به عنوان مثال، وعده های اولیه و هشدارهای اولیه (Nerlich & Halliday, 2007: 48). بردگی یک انتظار منفی بود. تعاونی ها مانند یک خانواده همتای مثبت آن هستند. انتظارات مهم هستند زیرا آنها “اثر اجرایی” برانگیختن عمل و i
سرمایه گذاری افراد، نهادها و دولت. در معنای وسیعتر، عملکردی نشان میدهد که چگونه فناوریهای جدید، هویتهای جدید یا واکنشهای مخاطبان «به وجود میآیند» (تیلور نلمز، مکاتبات شخصی 27 مارس 2014).
انتظارات برای جلب توجه مخاطبان است. در این میان خطری وجود دارد – فرارو، ففر و ساتون (2003: 5) استدلال میکنند که «نظریههای بزرگ در علوم اجتماعی نه به این دلیل که درست هستند، بلکه به این دلیل که جالب هستند و توجه مخاطبان متخصص خود را به خود جلب میکنند، به جایگاه خود میرسند. تمرینکنندگان.» رعیت استعاره فاجعه ای بود که برای برانگیختن فوریت و اقدام در نظر گرفته شده بود. اما چه نوع اقدامی؟ استعاره ها به خودی خود نشان نمی دهند که چه اقداماتی و چه زمانی باید انجام شود (Nerlich & Halliday, 2007: 51).
تجویز نورس برای مبارزه با رعیت بالقوه مفهوم هنجاری تعاونی ها به عنوان «معیارهای رقابتی» بود که اولین بار در سال 1922 تکرار شد (نورس، 1922). در سال 1945، او آن را به این بحث گسترش داد که تعاونی ها باید در بازارهای کم مبادله برای بازگرداندن انتخاب کشاورز از طریق “پیشنهاد اضافی” مداخله کنند (نورس، 1945). مفهوم تعاونیها بهعنوان «معیارهای رقابتی» برای تضمین بقای کشاورز از طریق بازگرداندن انتخابهای بازار که توسط انحصار منع شده بود، در نظر گرفته شد. چنین انتخابی برای مفهوم ارضی کشاورزان خانوادگی بهعنوان مستقل و کارآفرین ضروری بود.10 از منظر عملگرایانه، معیار معیار رقابتی مسلماً به تولیدکنندگان کوچک امیدوار بود که میتوان روی تعاونیها برای حل مشکلات بازارشان حساب کرد.
به نظر می رسد انتظار کمی در میان تعاونی ها وجود داشته است که سرمایه گذاری تولیدکننده از این تلاش ها حمایت کند. در سال 1922، نورس اعلام کرد: «نیاز کشاورز به سرمایه در تجارت خود حکم میکند که در فعالیتهای بازاریابی یا فرآوری فراتر از آنچه لازم است نرود» (1922: 597). با این حال، همزمان با افزایش مقیاس صنعتی شدن و چشم انداز جهانی تعاونی ها را به رقابت با مشاغل کشاورزی مانند Cargill، Continental، ConAgra، و Archer-Daniels Midland (ADM)، دسترسی به بازار تولیدکنندگان محدود می کرد. علاوه بر این، معیار معیار رقابتی نورس از تعاونیها میخواست که در نوآوری یک قدم جلوتر از رقابت باقی بمانند. بین سال های 1954 و 1970، سرمایه مورد نیاز تعاونی ها بیش از دو برابر شد. پس از سال 1962، سرمایه از طریق تأمین مالی بدهی تأمین می شد، نه از طریق مشارکت سهام اعضا (گریفین، 1973: 8).
در سال 1973، صنایع کشاورزی، که در آن زمان دومین تعاونی بزرگ ایالات متحده بود، به طور ضمنی فلسفه نورس را تأیید کرد: «هزینه بالای سرمایه گذاری در کشاورزی مستلزم آن است که یک کشاورز و تعاونی محلی او تا حد امکان از سرمایه خود، در مزرعه و در مزرعه خود استفاده کنند. تعاونی تامین غلات یا مزرعه محلی این بدان معناست که اگر یک [تعاونی] منطقه ای می تواند از جای دیگری وام بگیرد، باید این کار را انجام دهد. در واقع، مسئولیت دارد که این کار را انجام دهد» (Lindsey, 1973: 10). گسترش با وجود بحران انرژی و تورم دهه 1970، به تعاونی های بزرگ منطقه ای نیاز داشت تا بدهی بیشتری را متحمل شوند، الگویی که تا دهه 1990 ادامه یافت (دافت، 1985، گرتی، 2004).
در دهه 1970، نگرانی در مورد رعیت به یک موضوع بزرگتر تبدیل شد، “چه کسی کشاورزی ایالات متحده را کنترل خواهد کرد؟” (کمیته آموزش سیاست عمومی مرکزی شمال، 1972). در آن زمان دانشمندان حیوانات در آستانه حل مسائل بهداشتی و دیگر مسائل (به عنوان مثال، نحوه پرورش حیوانات بزرگ در حبس) بودند که از تولید یکپارچه گوشت خوک جلوگیری می کرد. خدمت به تولیدکنندگان مستقل گوشت خوک یک قدرت تعاونی خاص بود. صرف نظر از الزامات سهام، چشم انداز از دست دادن فروش خوراک، فشار بر تعاونی ها را برای نجات تولیدکنندگان از یک سرنوشت اقتصادی خاص افزایش داد.
وقتی تعاونیها ریسک را از طرف تولیدکنندگان میپذیرند، رفتاری از خود نشان میدهند که «تعاونیها مانند یک خانواده هستند»، همانطور که در بخش زیر بحث شد.
9. تعاونی ها مانند یک خانواده هستند
مشاهدات شوئنبرگر، «استراتژی روشی است که بنگاهها یک نظم اجتماعی و موقعیتشان را در آن تصور میکنند» میتواند توضیح دهد که چرا تعاونیهای تحت تأثیر کشاورزی، که توسط استعارهی رعیت تحریک شدهاند، صنعتیسازی را به عنوان حمله به نظم اجتماعی مستقر روستایی تفسیر میکنند (Schoenberger, 1997). این در محدوده رفتارهای تعاونی قرار می گیرد که توسط نیلسون و هندریکسه (2011) به عنوان ذاتاً متضاد دیده می شود: منافع اعضا به عنوان یک گروه یا جامعه تعاونی با اهداف تجاری تعاونی در تضاد است.
کشاورزانی مانند نورس به دنبال نظم اجتماعی بودند که با مرزهای روشن بین آنچه کشاورزان انجام می دادند (مثلاً تولید محصولات زراعی و دام) و آنچه به طور مستقل در سایر نقاط زنجیره تأمین رخ می داد، به عنوان مثال، تولید، حمل و نقل و امور مالی، ایده آل، با ثبات، قابل پیش بینی و سرراست ارائه شود (نورس). , 1945).11 کشاورزان صنعتی شدن را نقض نظم طبیعی می دانستند زیرا کارکردهای متعدد را زیر یک سقف ترکیب می کرد (Buttel & Flinn, 1975: 135).
کمک بیشتر به این تصور که صنعتی شدن غیرطبیعی است، مقایسه ای بود که انجام داد
با جمع آوری کشاورزی به سبک شوروی (رابینسون، 1953). بسیاری از تعاونی ها در زمانی با صنعتی شدن مواجه شدند که ادغام عمودی بسیار جدید و ناشناخته بود تا بازارهای رقابتی را به عنوان یک ایده آل اقتصادی جابجا کند. کتاب تاثیرگذار هایک به نام جاده بردگی که در سال 1945 منتشر شد، برنامه ریزی مرکزی را در مقایسه با کارایی و انتخاب ارائه شده توسط بازارهای رقابتی مورد انتقاد قرار داد. در همان سال، نورس هنجار معیار رقابتی را پیشنهاد کرد تا نشان دهد رقابت اضافی چگونه بازده تولیدکننده و انتخاب بازار را بهبود می بخشد. در نتیجه، «آزادی برای» انتخاب بازار مورد ستایش کشاورزی گرایی نیز می تواند به عنوان «آزادی» از اجبار مرتبط با سلسله مراتب صنعتی شدن تلقی شود.
تأیید شواهد تجربی از پیشبینی نورس در مورد رعیت، نگرانی تعاونیها را بیشتر کرد. تا سال 1981، اقتصاددانان USDA اشاره کردند که چگونه صنایع تولیدکنندگان کوچک، پراکنده و مستقل که از طریق بازارهای آزاد به فروش میرسند، مبنایی برای زیربخشهای کشاورزی بسیار متمرکز، یکپارچه و صنعتی شد (ریموند، مارتین و مور، 1981: 3). آنها به این نتیجه رسیدند که صنعتی شدن به طور نامتناسبی بر تولیدکنندگان کوچکی که اکثریت را در اولین زیربخش هایی که صنعتی شده بودند – جوجه های گوشتی، گاوهای تغذیه شده، و فرآوری سبزیجات- را تحت تاثیر قرار می دهد. در ابتدا، این پرورش دهندگان به عنوان یک استراتژی مدیریت ریسک حاشیه ای برای تنوع بخشیدن به شرکت مزرعه تولید کردند. محصولات در بازارهای محلی فروخته شد. تولیدکنندگان میتوانند به راحتی وارد یا خارج شوند. در عرض بیست سال (به عنوان مثال، 1954-1974)، اقتصاددانان مشاهده کردند که شدت سرمایه بیشتر صنعتی شدن باعث افزایش بهره وری می شود. پردازشگرها کنترل مدیریتی و تصمیم گیری را از طریق قراردادهای تولید کشاورز به دست آوردند. شرایط خروج و ورود برای پرورش دهندگان دشوارتر شد (ریموند و همکاران، 1981: iv).
ایدئولوژی ارضی، کشاورزی خانوادگی را در چارچوب هنجاری پیچیده اجتماعی-اقتصادی قرار می دهد. چنین چند بعدی بودن، درک چگونگی بهره مندی از صنعتی شدن را برای تعاونی های تحت مالکیت کشاورز بسیار دشوارتر می کرد. حتی تا پایان قرن بیستم، مشخص نبود که آیا تولیدکنندگان باید در برابر صنعتی شدن مقاومت کنند یا سعی کنند بخشی از منافع را به دست آورند (هاینگا، 2000). در مقابل، هنجار اولیه صنعتیسازی ساده و مستقیم بود: تولیدکننده کمهزینه زنده میماند (Drabenstott، 1995، Hogeland، 2006). در این شرایط، هیچ راه حل آسان یا آشکاری برای تعاونی ها وجود نداشت. گروه ها و سازمان ها معیارهای متفاوتی – یا در مورد کشاورزان خانوادگی، جهت گیری های کالایی متفاوت – برای ارزیابی یک سازمان دارند، زیرا آنها خواسته های متفاوتی از آن دارند. این پیچیدگی مانع از حل این گونه تعارضات از طریق به حداکثر رساندن یا سایر محاسبات ساده می شود (Pfeffer & Salancik, 2003: 93).
نظریهپردازان مدیریت مشاهده کردهاند که شرکتهای اواسط قرن [متعلق به سرمایهگذاران] که در ابتدا خود را یک «جامعه»، «خانواده» یا صرفاً ائتلافی از سهامداران میدانستند، در نهایت یک استعاره «بازار» را اتخاذ کردند (فرارو و همکاران). این استعاره به شرکتها اجازه میدهد تا کارکنان را کالاهایی ببینند که میتوان آنها را از طریق ادغام، اخراج یا حتی مبادله کرد. با افزایش سرعت صنعتی شدن، ترس از دستخوش تغییر فرهنگی مشابه، احتمالاً تعاونیها را به تشدید آنچه در کسب و کارشان «تعاونی» بود، سوق داد.
با پیشرفت قرن و کاهش تعداد مزارع، تعاونی ها درخواست ها برای تعهد و وفاداری بیشتر تعاونی را تشدید کردند. تعاونی ها به طور معمول از آموزش اعضا برای افزایش تعهد تولید کننده استفاده می کردند. با این حال، روشی ظریف تر و شخصی تر برای تحریک وفاداری توسط فولتون (1999) ارائه شده است. او استدلال میکند که تعهد اعضا به یک تعاونی به مزیتی بستگی دارد که از شرکتهای تحت مالکیت سرمایهگذار (IOFs) قابل حصول نیست، مانند ایدئولوژی که از نتایج خاصی حمایت میکند. فولتون پیشنهاد میکند که اگر اعضا علاوه بر منافع جمعی، از منافع خصوصی نیز برخوردار شوند، میتوان بر مشکلات اقدام جمعی غلبه کرد.
یک تعدیل صنعتی شدن برای همه تعاونی ها باز بود: نحوه ارتباط آنها با اعضای تولیدکننده. استعاره، تعاونیها مانند یک خانواده هستند، نشان میدهد که چگونه تعاونیها ارتباط بین تعاونی و کشاورز-عضو را شخصی میکنند تا خود را دقیقاً متضاد با رعیت قرار دهند (ریچ، ارتباطات شخصی، مارس 2013؛ هوگلند، 2004، ولز، 1996).
در درون ارزشها و رفتارهای سازمانی مرتبط با استعاره، تعاونیها مانند یک خانواده فضای قابلتوجهی برای انعطافپذیری مدیریتی، منافع خصوصی و ملاحظات ویژه (یعنی دیر برداشت، پنجرهای کوچک برای کاشت و غیره) دارند. مصاحبه با حدود 30 مدیر تعاونی محلی و منطقه ای، هوگلند (2004) را به شناسایی ارزش هایی هدایت کرد که مسلماً مبنایی برای منافع خصوصی پیشنهاد شده توسط فولتون فراهم می کند:
•
نوعدوست بودن، بهره برداری نکردن از کسب و کار برای کسب سود؛
•
تاکید بر خدمات بر کسب درآمد؛
•
ارزش گذاری “کوچک و شخصی” بر “بزرگ و غیرشخصی”؛
•
نمایش عدم تمایل به رها کردن رابطه
کشتیها، چیزها یا مکانها؛
•
اجازه دادن به تعاونی برای پذیرفتن ریسک از طرف تولیدکنندگان؛
•
دستیابی به خودکفایی تعاونی برای به حداقل رساندن وابستگی کشاورزان به کسانی که به عنوان افراد خارجی تلقی می شوند.
•
ترجیح دادن تابعیت اهداف فردی به نفع کل؛ و
•
ارزش گذاری برای برابری (“برخورد برابر با همه”).
فرض بر این است که این رفتارها این استعاره را تعریف می کنند، “تعاونی ها مانند یک خانواده هستند.”
این استعاره نشان می دهد که کشاورزان تعاونی ها را از دریچه جهت گیری خانوادگی خود می دیدند. در واقع، گوئل (2013) چنین همپوشانی بین زیرسیستم های خانواده و کسب و کار را پیش بینی کرد. مشاهدات مدیران نشان میدهد که مرزهای بین تعاونی و مزرعه مبهم است و به تعاونیها اجازه میدهد بیشتر بهعنوان یک والدین نرمافزار دیده شوند تا بهعنوان مشاغلی که در معرض محدودیتهای بازار هستند. برای مثال، اگر تولیدکنندگان یک نوع میوه یا اندازه ای را تولید کنند که بازار تقاضای آن را ندارد، تعاونی ممکن است بی سر و صدا زیان درآمد حاصل از بازاریابی این میوه را جذب کند. در واقع، چنین تولیدکنندگانی ریسک قیمت خود را به تعاونی خود منتقل کردند. قرارداد اجتماعی ضمنی که در استعاره «تعاونیها مانند خانواده هستند» مثالی از ویژگی دیگر شرکتهای خانوادگی را ارائه میکند که توسط روسل (2005) فرض شده است: وجود ساختارهای غیررسمی که لزوماً صریح نیستند.
شواهد تاریخی از قرن نوزدهم روستایی کالیفرنیا نشان می دهد که مبادله بین کشاورزان خانوادگی و همسایگان نیز شامل ساختارهای غیررسمی است (ولکر، 2013). علاقه کشاورزان به ایجاد جوامع قوی شبیه به جوامعی که پشت سر گذاشته بودند، فرهنگ اقتصادی پیچیده ای را پرورش داد که در گذشته کشاورزی و نظم اقتصادی مدرن مبتنی بر پول نقد قرار داشت. اقتصاد غیررسمی نشان دهنده بدهی هایی بود که به ندرت ارزش دقیقی به آنها نسبت داده می شد، تقریباً هرگز به طور صریح متعادل نبودند، و نه یک جدول زمانی دقیق برای بازپرداخت رعایت می شد. یک سیستم مبادله آزاد حاکم بود.
این تعهدات اساساً از نیاز به کار برداشت محصول ناشی میشد، اما وظایف روزمره مانند نگهداری مزرعه، حمل و نقل و غذا نیز مهم بودند. بعد خانواده جنبه مهمی از اقتصاد غیررسمی بود زیرا اعضای خانواده میتوانستند خدماتی را برای جبران «بدهی» سرپرست خانوار ارائه دهند. «توانایی یک کشاورز برای فعالیت موفقیت آمیز تا حد زیادی به تمایل او به ملایمت در هنگام معامله با کالاها و خدمات خاص بستگی داشت. اگر او به گونهای دیگر عمل میکرد، خطر آزار همسایگان و در نتیجه به خطر انداختن آبروی شخصی و در نتیجه اعتبارش را داشت» (ولکر، 2013: 405).
ماهیت آسان اقتصاد غیررسمی به عدم تمایل کشاورزان به محاصره شدن اشاره می کند. سپس، بحث به همپوشانی بین ایدئولوژی کشاورزی و ویژگی های کسب و کار خانوادگی در رابطه با اهمیت محوری انتخاب و استقلال می پردازد.
10. ویژگی های کسب و کار خانوادگی و کشاورزی
Agrarianism استدلال می کرد که کشاورزان برای بقای خود نیاز به استقلال و انتخاب بازار دارند. در واقع، پدر بنیانگذار توماس جفرسون، آزادی و استقلال را حق مادری کشاورزان می دانست. آزادی انتخاب به کشاورزان موقعیت آنها را به عنوان کارآفرینان ریسک پذیر داد. انتخاب همچنین جزء لاینفک هویت کشاورز بود: “بدون انتخاب،” اوون هالبرگ، مربی تعاونی در سال 1980، گفت: “مرد فقط یک عدد است، یک ابزار، یک چیز” (1980: 21).
Roessl (2005) فرض می کند که مشاغل خانوادگی بطور ضمنی اسطوره آزادی نامحدود در انتخاب و استقلال را پذیرفته اند. برای کشاورزان خانوادگی، انتخاب به معنای رهایی از مداخله بود که به آنها اجازه میداد «رئیس خودشان» باشند. این تأکید با «زندگی در جهانی که در آن مردم بیش از هر چیز به دنبال منافع فردی خود باشند» (فرارو و همکاران، 2003) سازگار بود.
اسطوره آزادی نامحدود در انتخاب و استقلال، همانطور که روسل می گوید، دلالت بر این دارد که همکاری مستلزم تمایل به چشم پوشی از گزینه های دیگر است. نیاز اساسی تعاونیها تحت تأثیر کشاورزی برای اطمینان از انتخاب تولیدکننده، مسلماً مانع از آن شد که بازارهای باز را به عنوان یک روش منسوخ برای هماهنگی ببینند.
این را می توان از یک عکس فوری از بازارهای باز در قرن بیستم برای دام مشاهده کرد. برای بیشتر قرن، هیچ فناوری اندازه گیری عینی وجود نداشت که بتواند «درصد لاغری» حیوان را اندازه گیری کند. در نتیجه، در بازارهای رقابتی باز مانند حراجی ها و بازارهای پایانه 15 حیوان به صورت لات به بازار عرضه شدند که تولیدکننده میانگین ارزش بازار لات را دریافت کرد. منطق بازارهای آزاد پتانسیل آنها برای ارائه حق بیمه قیمتی بود که به تولیدکنندگان با حیوانات لاغر پاداش می داد. متأسفانه، قیمتهای بازار آزاد به اندازه کافی تنظیم نشده بود که بتوان بین کیفیت برتر و کیفیت ضعیف تمایز قائل شد و در نتیجه تولیدکنندگان بهتر را جریمه کرد. علاوه بر این، ترجیحات مصرف کنندگان برای گوشت بدون چربی به طور ناکافی با قیمت گذاری متوسط مورد توجه قرار گرفت. این ممکن است توضیح دهد که چرا صنایع گوشت سفید و قرمز جزو اولین صنایعی بودند که صنعتی شدند. در واقع چسبیدن به محصولات منسوخ و فناوری های تولید و ترجیحات برای حفظ وضعیت موجود از دیگر ویژگی های ایده کسب و کار خانوادگی است.
توسط Roessl اعلام شده است.
روسل همچنین این فرضیه را مطرح میکند که کسبوکارهای خانوادگی با ارزشها یا تمایلاتی مرتبط هستند که میتوانند همکاری و رفتار مشارکتی را محدود کنند. این امر در رویکرد ملایم یا حتی «دستهای دور» که کشاورزان از سازمانهایی که متعلق به آنها هستند، ترجیح داده میشود (هوگلند، 2013). در سال 1935، H. E. Babcock به طور معروف اعلام کرد: “من یک تعاونی تحت کنترل کشاورزان را وسیله ای قانونی و عملی می دانم که از طریق آن گروهی از سرمایه داران خودخواه و خودخواه به دنبال بهبود موقعیت اقتصادی فردی خود در یک جامعه رقابتی هستند.” بابکاک، 1935: 42). به این طرز تفکر، «اگر مزرعه سودآور بود، تعاونی نباید سودآور باشد» (استوکس، 1957: 12).
11. کمک های دیگر به قفل نهادی
پتانسیل استثمار نگرش کشاورزان را سخت تر کرد و فرهنگ «خودی/خارجی» را پرورش داد که در آن کشاورزان تمایلی به اعتماد به غیر کشاورزان نداشتند (هوگلند، 2010). این توسط یک سرمقاله در سال 1923 در Successful Farming پیشنهاد شده است: «همانطور که بستهبندیکنندگان، بانکداران بزرگ، تولیدکنندگان پیشرو یا شرکتهای بزرگ چیزی را پیشنهاد میکنند که تجربه کسبوکارشان نشان داده است که برای… کشاورزان مفید است… کشاورزان فرض میکنند دوری که دراماتیک است» (1923: 8).
فرهنگ خودی/خارجی نیز می تواند به عنوان ترجیحی برای پیش بینی پذیری و ثبات در نظر گرفته شود، مانند ویژگی های زیر که توسط Roessl شناسایی شده است:
•
مقاومت در برابر تغییر در فرهنگ سازمانی؛ ترجیح برای حفظ وضعیت موجود
•
چسبیدن به محصولات منسوخ و تکنیک های تولید.
•
مشکل زیر سوال بردن استراتژی های تجاری موجود.
هوگلند (2001) پذیرش مشارکتی را نسبت به نوآوری اواخر قرن بیستم غلات با هویت حفظ شده (که باعث صنعتی شدن صنعت غلات شد) مورد مطالعه قرار داد. یافته های مطالعه حاکی از وجود یک بعد خودی/خارجی، ترجیح برای حفظ وضعیت موجود (از جمله محصولات منسوخ) و همچنین مشکل زیر سوال بردن استراتژی های تجاری موجود است.
در این مطالعه، مدیران تعاونی محلی (مالکیت محلی) مورد بررسی، تعاونی خود را به عنوان یکی از این موارد طبقه بندی کردند: یک مبتکر (اولین بودن در اولویت است). دنبال کننده (میل به نوآوری اما حساس به هزینه)؛ یا وضعیت موجود (محافظه کار، محتاط، دیر واکنش، و مستقل). هر دسته یک سوم پاسخ دهندگان را تشکیل می دادند.
پاسخ دهندگان مبتکر حجم IPG بسیار بیشتری نسبت به دنبال کنندگان و وضعیت موجود داشتند. به نظر میرسد که وابستگی متقابل از طریق مشارکت با تعاونیهای منطقهای و شرکتهای تحت مالکیت سرمایهگذاران (IOF) نشاندهنده تمایل نوآوران برای شرطبندی روی محصولات جدید است. به نظر میرسد که تعاونیهای سنتیتر و مستقلتر استقلال و انزوا را که هنجار تاریخی تعاونیهای غلات است، حفظ کردهاند، از جمله رابطه رقابتی و حتی خصمانه با تعاونیهای منطقهای.
برخلاف نوآوران، وضعیت موجود و پیروان شواهد کمتری مبنی بر اتخاذ IPG توسط تولیدکنندگان در حوزه بازاریابی خود مشاهده کردند. آنها ترجیح دادند بر روی دستیابی به بهترین قیمت برای تولیدکنندگان از طریق تمرکز یک بعدی بر روی شیوه های بازاریابی سنتی مانند آربیتراژ تمرکز کنند. در مقابل، نوآوران در دنیایی چندبعدی عمل کردند که در آن بسیاری از راهها و شاید برخی مسیرهای انحرافی از دست دادن پول در نهایت میتوانست به هدفی مشابه دست یابد (Hogeland, 2001: p. iii).
مفهوم چندین سیستم تجاری بسته و مستقل که در انزوای نسبی از دیگران کار میکنند – شبیه به مفهوم اقتصاد ایدهآل نورس در سال 1945 و تعاونیهای غلات وضعیت موجود – Djelic و Quack (2008) را منسوخ میداند. آنها استدلال میکنند که سیستمهای کسبوکار ملی منزوی و مستقل با مشارکت سازمانی در محیطهای نهادی متعدد (مثلاً فراملی) با سیستمهای قوانین متفاوت و گاهی متضاد ناسازگار هستند.
12. تجربه قفل و همکاری
در زیر خلاصه ای کوتاه از چگونگی مطابقت هر یک از ویژگی های lock-in که توسط Woerdman با جنبه های مشکل ساز صنعتی شدن با تعاونی ها مواجه می شود، ارائه می شود.
12.1. وجود نهاد یا فناوری جایگزین برتر
کشاورزی صنعتی به طور کلی نسبت به بازارهای رقابتی باز برتری داشت، زیرا تولید و بازاریابی را ساده کرد تا هزینههای مبادله را کاهش داد. انتخابهای متعددی که توسط ایدئولوژی کشاورزی و کشاورزان خانوادگی ارزشمند بود، به قیمت مدیریت بیش از حد از یک سیستم بازاریابی حاوی واسطههای بیش از حد، به عنوان مثال، کمیسیون انجام شد. نماینده، فروشنده، گرداننده یا کارگزار. هر بار که دام ها از یک آژانس بازاریابی (یا مکان) به دیگری منتقل می شدند، سیراب می شدند، تغذیه می شدند و دسته بندی می شدند، تاخیرهایی که آنها را در معرض خطر “از بین رفتن وضعیت” قرار می داد (عمدتاً افزایش وزن اضافی).
دانه به طور مشابه در معرض از دست دادن شرایط به دلیل شیوه های فروش مانند آربیتراژ و رویه صنعت در اختلاط و ادغام لات ها برای کیفیت متوسط (شماره 2) بود. چنین بازاریابی انبوهی به کاربران نهایی نیاز داشت که غلات را با نیازهای خاص خود تطبیق دهند.
اقتصاددانان از عواقب ناشی از «تلاش مضاعف» آگاه بودند. در سال 1922، نورس پیشنهاد کرد که «م
سیستم iddleman» یک لایه غیرضروری از هزینهها را اضافه کرد که اگر کشاورزان سیستم بازاریابی را کنترل کرده و بر اساس هزینههای خدمات دقیق عمل کنند، میتوان آن را حذف کرد (Nourse, 1922: 590, 583). به عقیده او، واسطهها و پردازندههای دیگر از طریق تکثیر محصول و نام تجاری، پورسانتها و سود انحصاری را در بازاریابی مواد غذایی جمعآوری کردند – فعالیتهایی که بیهوده و بیهوده به نظر میرسیدند. نورس با ترش نتیجه گیری کرد: «فروشندگی به اصطلاح خدای ما شده است» (1922: 580). اغلب کشاورزان و تعاونی ها موافق بودند و معتقد بودند که پولی که برای توسعه محصول و تحقیقات بازار خرج می شود بازده تولیدکننده را تغییر می دهد.
عدم تمایل به شناسایی و پاسخگویی به ترجیحات خریدار را نیز میتوان به این حس عمومی در میان کشاورزان و تعاونیها نسبت داد که خریداران دشمنانی هستند که با کاهش قیمت غذا از کشاورزان درآمد میگیرند. این دیدگاه بهطور قابلتوجهی توانایی تعاونیها را برای دیدن بازاریابی مصرفکننده مدرن بهعنوان منبع درآمدی که میتواند تأکید صنعتیسازی بر حداقلسازی هزینه را متعادل کند، محدود میکند.
12.2. مؤسسه زیر بهینه غالب اثربخشی فزاینده یا پایدار (یا ظرفیت حل مسئله) را نشان می دهد.
«ظرفیت حل مسئله فزاینده یا پایدار آرایش غالب یک مکانیسم خودتقویت کننده ضروری است» (Woerdman, 2004: 68). با این حال، در دهه 1980، بازارهای باز شروع به ایجاد مشکلات بیشتری نسبت به حل آنها کردند. تعداد پیشنهادهایی که تولیدکنندگان دام دریافت کردند به طرز محسوسی کاهش یافت: یک نظرسنجی در سال 1987 نشان داد که تولیدکنندگان به طور یکسان گزارش دادند که یک پیشنهاد کمتر از پنج سال قبل دریافت کرده بودند (هوگلند، 1988).
در صنعت غلات، بازارهای باز نیز نتیجه معکوس داشتند. اعضای تولیدکننده و مدیران آسانسورهای تعاونی محلی آربیتراژ را بر تعهد رسمی به بازار غلات از طریق سیستم غله تعاونی یکپارچه ترجیح دادند (Turner, Heifner, Nichols, & Wisner, 1978: 16). “استفاده بهینه از امکانات به صورت جداگانه منجر به استفاده بهینه از امکانات به عنوان یک سیستم نمی شود” (Ginder, 1991: 16). در حفظ تسهیلات بازاریابی که کمتر مورد استفاده قرار می گرفتند، بخش تعاونی سطح بالایی از بدهی را متحمل شد. رکود کشاورزی در سال 1983 باعث شد تا تولیدکنندگان تعاونیها را به دلیل داشتن “چمدان تعاونی بیش از حد” مانند بوروکراسی، ناکارآمدی و ظرفیت مازاد سرزنش کنند (Cook & Ilipoulos, 1999: 527). در سال 2002، صنایع مزرعه با فروش بسیاری از دارایی های تعاونی به آرچر دنیلز میدلند (ADM) مشارکت تعاونی در صنعت غلات را به سطح تعاونی محلی پس از برداشت “اولین نگهدارنده” کاهش داد. صنایع مزرعه نیز در آن سال اعلام ورشکستگی کرد.
اهداف تولیدکننده مانند «به دست آوردن [قیمت] بالای بازار» از طریق آربیتراژ، در حرکت مستقیم کالاها به مقصد نهایی تداخل داشت. یکپارچهسازی عمودی صنعتیسازی با جستجوی «بازده مستمر» خط کارخانه در انتقال کالاها از مرحلهای تولید به مرحله دیگر، هزینههای مبادله را در مقایسه با هماهنگی بازارهای آزاد کاهش داد.
مزایای ادغام عمودی به ویژه در تولید گوشت خوک مشهود بود. گرازها به طور سیستماتیک از یک مرحله تولید به مرحله دیگر با توجه به نیازهای بیولوژیکی خود منتقل شدند. به عنوان مثال، خوکهای تغذیهکننده از مهدکودک به رشد و نمو تا تکمیل به بازار گراز (آماده) پیشرفت کردند. هر مرحله با رژیم های تغذیه خاص و تنظیمات بالقوه مسکن همراه بود. علاوه بر این، ژنتیک ثابت به این معنی بود که گرازها به طور قابل پیش بینی لاغری با برش های استاندارد شده گوشت خوک بودند.
بازارهای رقابتی باز چنین ثباتی را تقویت نکردند زیرا تولیدکنندگان در انتخاب زمان و مکان بازاریابی آزاد بودند. کشاورزان ممکن است با انتظار برای بهبود بازارها، خطر زوال کالا را به خطر بیندازند. تمایل تولیدکننده به خرید ژنتیک از کشاورزان به ناهماهنگی محصول کمک کرد.
12.3. شکاف و عدم قطعیت مشخص دانش (اطلاعات ناقص)
در 17 سال 1995، نتایج نظرسنجی از 670 تعاونی خوراک و غلات محلی نشان داد که سیستم فدرال غرب میانه که تعاونیهای منطقهای و محلی را به هم پیوند میدهد میتواند برجستگی تعاونی در صنعت گوشت خوک را تقویت کند (هوگلند، 1995). با این حال، بحث در مورد نقش آینده تعاونی ها به دلیل تغییرات ساختاری عظیمی که صنعت را فراگرفته بود، پیچیده شد. در بازنگری اساسی تولید و بازاریابی همانطور که قبلاً شناخته شده بود، صنعت گوشت خوک ویژگیهای یک صنعت کاملاً جدید (یا در حال ظهور) را بهویژه درجه بالایی از عدم قطعیت در نظر گرفت. هیچ فناوری تولید، نژاد یا تأسیسات تولیدی (ساختمان گوشت خوک) به اندازه کافی ثابت نشده بود که به استاندارد صنعت تبدیل شود.
گذار از تولید تک سایتی به تولید نهایی به تولید چند سایت در دهه 1980 نمونه بارز این است که چگونه نگرش در مورد کارآمدترین فناوری می تواند به سرعت تغییر کند.
در اوایل دهه 198، تکنولوژی حاکم برای تولید گراز از فراز تا انتها در واحدهای سلولی مستقل بود. همانطور که تولید گراز در تولید دو یا سه سایت (یعنی یک محصول خوک تغذیه کننده) تخصصی شد
واحد یونی، مهدکودک و کفپوش های تکمیلی)، بعد فنی پرورش گراز افزایش یافت. چندین سایت دارای تولید همه جانبه و همه جانبه (AIAO) بودند که در آن گرازهای هم سن به صورت گروهی از یک مکان به سایت دیگر منتقل شدند تا امکان تمیز کردن و ضدعفونی کامل بین بسترها فراهم شود. AIAO پتانسیل بیماری را که در ترکیب سنی و وزن مرتبط با مدیریت جریان مستمر وجود دارد کاهش داد. مانند یک نوآوری دیگر وابسته به تسهیلات، تغذیه دو جنس (تغذیه باروها و گیلت ها به طور جداگانه)، AIAO تنوع در وزن های بازاریابی را کاهش داد که به تنوع ژنتیکی نسبت داده نمی شد. ثبات بیشتر در وزن های کشتار، بسته بندان را قادر می سازد تا بخشی از خط کشتار را خودکار کنند.
تا سال 1995، AIAO در میان تمام اندازههای تولیدکنندگان آیووا در مرحله مهدکودک جذب شد، اما تنها حدود یک سوم از افراد مورد بررسی از این روش در مرحله رشد و پایان تولید استفاده کردند. برای به تصویر کشیدن مزایای AIAO یا تغذیه دو جنس، تاسیسات معمولی در غرب میانه نیاز به بازسازی با افزودن دیوارها و جداکنندههای گودال برای ساخت اتاقهای تکمیلی با سیستمهای تهویه جدید و غیره داشت. زیرساخت آیووا در حال پیر شدن بود، بیش از نیمی از تولیدکنندگان مورد بررسی هیچ برنامه ای برای بازسازی یا ساخت تاسیسات جدید نداشتند.
چنین گردش مالی در فناوری های تولید در صنعت گوشت خوک غیرعادی نیست. به طور معمول، در صنایع نوظهور، فناوریها و محصولاتی که در مرحله افتتاحیه یک صنعت برتری میدهند، برای عبور شرکت از مراحل بعدی توسعه صنعت کافی نیستند.
12.4. هزینه های تعویض زیاد
علیرغم عدم قطعیت ایجاد شده توسط صنعت گوشت خوک، مشارکت تعاونی با این باور بود که اگر ادغام کشاورزان خانوادگی سابقاً مستقل را مجبور به تبدیل شدن به پرورش دهندگان قراردادی مشروط به اختیارات شرکتی ناشناس کند، وضعیت اعضا بدتر خواهد بود. علاوه بر این، مشخصه عدم قطعیت صنایع نوظهور به تعاونیها دلیلی داد تا بر این باورند که نوسازی و ارتقای امکانات و تکنیکهای تولیدکنندگان کوچک بهویژه ممکن است به آنها امکان ادامه حیات و شکوفایی را بدهد.
بر این اساس، تعاونیهای منطقهای Land O’Lakes، Farmland Industries، و Countrymark، Inc.، انواع تعاونی «سیستم گوشت خوک» را توسعه دادند که مزایای کلیدی یکپارچهسازی مانند ژنتیک استاندارد، ساختمانهای گوشت خوک و پشتیبانی فنی را تکرار میکرد. این سیستمها شامل یک عنصر بازار بودند: تعاونیهای منطقهای برای بازاریابی خوراک و خوکها برای تولیدکنندگان گوشت خوک به تعاونیهای محلی متکی بودند، تلاشهایی که توسط کارخانههای کشتارگاه و فرآوری مشترک مورد تحسین قرار گرفت. سیستم گوشت خوک توسعه یافته توسط Land O’Lakes شامل یک قیمت کف در قرارداد عضو بود. با انتقال ریسک از تولیدکنندگان به تعاونی، قیمت کف را میتوان به عنوان بیانی در نظر گرفت که «تعاونی مانند یک خانواده است».
مشارکت قابل توجه تعاونی ادامه یافت تا اینکه در پایان سال 1998، کمبود موقت ظرفیت کشتار صنعت باعث شد که قیمت گراز به 16.5 سنت در هر پوند کاهش یابد. قیمت سربه سر 36 تا 40 سنت در هر پوند بود. سیستم های یکپارچه در برابر تنگناهایی آسیب پذیر هستند که باعث وقفه در روند جریان مداوم از مزرعه تا کشتار می شود. بحران به قدری شدید بود که تولیدکنندگان مستقل از صنعت را ترک کرد. با این حال، قیمت کف در قرارداد عضو Land O’Lakes، اعضا را از تأثیر کامل سقوط قیمت محافظت کرد. با این وجود، زیان 26 میلیون دلاری در نهایت باعث شد تعاونی از ارائه قیمت کف خارج شود (هوگلند، 2006). تا سال 2005، تعاونی عملیات گوشت خوک خود را فروخته بود
13. بحث و نتیجه گیری
این مطالعه رابطه بین مشاغل خانوادگی مانند کشاورزی خانوادگی و همکاری را با بررسی همپوشانی بین ایدئولوژی کشاورزی و ویژگی های مشاغل خانوادگی که توسط Roessl (2005) و Goel (2013) فرض شده است، بررسی می کند. این ارتباط در زمینه خاصی بررسی می شود: صنعتی شدن کشاورزی قرن بیستم. این دوره اولویت کشاورزی خانوادگی در کشاورزی ایالات متحده را از طریق گسترش مدل تولید رقابتی تحت رهبری شرکت ها بر اساس یکپارچگی عمودی به چالش کشید. تصمیماتی که معمولاً توسط کشاورزان خانوادگی گرفته میشود، مانند اینکه چه چیزی تولید شود، کجا، چه زمانی، و برای چه بازاری توسط سلسله مراتب شرکت انتخاب میشود. ایدئولوژی ارضی کشاورزان خانوادگی و تعاونیهای مالکیت کشاورز را مشروط کرد تا کشاورزان قراردادی صنعتیسازی را معادل نیروی کار مزدور یا – بدتر – بهعنوان «سرفها» در معرض نوع جدیدی از سلسلهمراتب فئودالی ببینند.
استعاره هایی مانند “رعیت” و “تعاونی ها مانند یک خانواده” مهم هستند زیرا نشان می دهند که تعاونی ها و کشاورزان تحت تأثیر کشاورزی چگونه جهان را برای خود بازنمایی می کردند و چگونه شرایط را برای عمل در آن زمینه درک می کردند. اصطلاح «رعیت» منعکس کننده اعتقاد کشاورزان است که قربانی قراردادهای تولید محدودکننده صنعتی شدن خواهند شد. «تعاونی ها مانند یک خانواده هستند» نشان دهنده تلاش مدیران تعاونی برای جبران آن است
حفظ کرامت و استقلال کشاورزان.
روش اصلی که تعاونی ها برای رقابت با صنعتی شدن در بیشتر قرن بیستم استفاده کردند، معیار معیار رقابتی محرک بازار بود. در واقع، این هنجار به دنبال برگرداندن ساعت به دوران پیش از صنعتی شدن بود، زمانی که بازارهای باز به کشاورزان خانوادگی حق انتخاب بیشتری می داد. این تأکید از فرضیههای Roessl حمایت میکند که کسبوکارهای خانوادگی توسط افسانه انتخاب آزاد نامحدود و استقلال هدایت میشوند و تمایل دارند به فناوریهای قدیمی بچسبند.
سوالی که انگیزه این مطالعه است این است که چرا اینرسی نهادی [یا سازمانی] با وجود نشانه هایی مبنی بر اینکه نیاز فوری به تغییر است، ادامه دارد. این مطالعه تأخیر را به ایدئولوژی کشاورزی نسبت میدهد که به روش زیر پیشنهاد شد: اول، ایدئولوژی کشاورزی اهمیت و الزامات کشاورز خانوادگی را به درجهای ارتقا داد که از نظر فرهنگی برای به چالش کشیدن تعاونیهای مالک کشاورز دشوار شد. دوم، ایدئولوژی کشاورزی رفتارهایی را که به لحاظ نظری با شرکت های خانوادگی مرتبط است، تقویت کرد. ثالثاً، این عوامل باعث ایجاد یک قفل ایدئولوژیک شد که توانایی تعاونیها را محدود میکرد تا صنعتی شدن را به عنوان ترکیبی (از دیدگاه آنها) از هر دو جنبه مثبت و منفی ببینند.
Woerdman (2004) استدلال می کند که پتانسیل برای قفل شدن توسط چهار شرط آشکار می شود: یک فن آوری برتر با یک فن آوری زیر بهینه غالب رقابت می کند. دومی همچنان موثر است. اطلاعات کمی در مورد تکنولوژی برتر وجود دارد و هزینه های سوئیچینگ بالایی برای پیاده سازی آن مورد نیاز است. در مدل او، زمانی که فناوری برتر بهعنوان غیراخلاقی رد میشود، فرهنگ مکانیزم خودتقویتکنندهای است. علاوه بر این، «زمانی که یک جایگزین برتر وجود دارد اما به سختی در میان کسانی که انتخاب میکنند شناخته میشود، سایر ورودیها باورها و انتظاراتی هستند که هم توسط تجربیات و فرهنگ شخصی و هم جمعی شکل میگیرند» (Woerdman, 2004: 66).
در بیشتر قرن بیستم، اصطلاح تحقیرآمیز «رعیت» جایگزین تجربه مستقیم تعاونی و تولیدکننده با صنعتی شدن شد. ووردمن (مانند نورث) استدلال می کند که تغییر فرهنگی یک روند کند است که می تواند سال ها و حتی دهه ها طول بکشد. این احتمال وجود دارد که استعاره از رعیت و به طور کلی ایدئولوژی کشاورزی، چنین تصورات پیشفرضشدهای از صنعتیسازی را تقویت کرده باشد که منافع آن تا حد زیادی غیرقابل تصور بود. همانطور که اشمید می گوید، «ما آنچه را که زبانی برای دیدن داریم، می بینیم» (2004: 267).
علاوه بر این، تولید صنعتی سرمایه بر و در مقیاس بزرگ بود که به معنی هزینه های تعویض بالا بود. با این حال، در اواخر قرن بیستم، رقابت شدید در بازار رو به کاهش بود که بازارهای باز را از انجام مؤثر کارکردهای اساسی مانند کشف قیمت و تسویه بازار باز داشت. انتخاب آزاد نامحدودی که تولیدکنندگان به دنبال آن بودند، از طریق یک سیستم بازار با واسطه های بسیار زیاد (آژانس های بازاریابی) انجام شد. تکرار تلاش ها باعث افزایش هزینه های بازاریابی شد. شکست بازار باز تعاونی های بازاریابی را مجبور کرد که جایگزین هایی را در نظر بگیرند. علاوه بر این، پرداخت غرامت به کشاورزان از طریق ویژگیهای «تعاونیها مانند یک خانواده» به مشکل اصلی ارائهشده توسط استعاره رعیت پاسخ نداد: کاهش اختیارات تصمیمگیری تولیدکنندگان در تولید قراردادی.
ووردمن نشان می دهد که قفل کردن می تواند معکوس شود و به “شکستن” نهادی تبدیل شود، به ویژه زمانی که “شرکت های سنتی دارای … امکانات مالی بزرگ خود را متعهد به توسعه این مسیر [برتر] می کنند” (Woerdman, 2004: 75) (Break-out نشان می دهد. تکنولوژی برتر پذیرفته شده است). تنوع تولید گوشت خوک صنعتی که توسط صنایع فارملند، لند اولیکز و کانتری مارک در اواخر قرن بیستم ایجاد شد، دارای عناصر بازار قوی در تامین خوراک خوکها و خوراک بود، اما با این وجود چنین توسعهای را نشان میدهد.
تجربه همکاری مستقیم با تولیدکننده که قرارداد میبندد، هزینههای تعویض را در شرایطی کاهش میدهد که اطلاعات محدود و عدم اطمینان در مورد صنعتیسازی در غیر این صورت غالب میشد. تجربه مستقیم همچنین قدرت استعاره رعیت را تضعیف کرد و به تعاونی ها اجازه داد از قفل ایدئولوژیک فرار کنند. کاهش هزینه های سوئیچینگ کلید تحول سازمانی است. این امر مستلزم رهبرانی است که بتوانند تشخیص دهند که چه زمانی فرهنگ قدیمی غیرمولد شده است و می توانند فرهنگ جدیدی را تصور و تحمیل کنند. “جوهر رهبری، در این زمینه، توانایی بیرون رفتن از مفروضات فرهنگی خود به منظور ایجاد تغییر است” (Schoenberger, 1997: 119).
همچنین این امکان وجود دارد که کاهش کشاورزان باید به آستانه بحرانی برسد که نشاندهنده یک نقطه بدون بازگشت قبل از اینکه تعاونیها بتوانند استراتژیهای تجاری موجود را زیر سوال ببرند. گرینوود خاطرنشان میکند که «سازمانها به احتمال زیاد در مواجهه با موقعیتهای نامطلوب، مانند کمبود منابع، یک الگوی نهادینه شده را کنار میگذارند» (گرینوود و همکاران، 2011: 340).
انتظارات مبتنی بر استعاره دارای کاستی های ذاتی هستند – آنها به طور اجتناب ناپذیری تقلیل گرایانه و انتخابی هستند – برخی از جنبه های یک موضوع را برجسته می کنند و برخی دیگر را پنهان می کنند. کشاورزان خانوادگی به طور سنتی ریسک را از طریق تنوع بخشی که معمولاً تولیدات دامی را در بر می گرفت، مدیریت می کردند
یون. تحت کشاورزی صنعتی، ادغامکننده حیواناتی را که توسط پرورشدهنده قراردادی پرورش میداد، در اختیار داشت. استعاره رعیت بر از دست دادن هویت کشاورز و وضعیت مرتبط با تولید قراردادی متمرکز بود. این استعاره نشان نمی دهد که چگونه تولیدکنندگان از انتقال خطرات تعیین بازار و مالکیت حیوانات به یکپارچه سازان سود می برند. در پایان قرن بیستم، وام دهندگان مزارع شروع به درخواست کردند که تولیدکنندگان قبل از بحث در مورد تامین مالی تسهیلات، قراردادی را در دست داشته باشند که مقصد بازار را مشخص کند.
به همین ترتیب، این انتظار مثبت که تعاونی ها مانند یک خانواده هستند، هزینه های این استراتژی را برای تعاونی ها تحت الشعاع قرار داد. مشکل سازترین جنبه این سازه، تمایل مشارکتی برای پذیرفتن ریسک از طرف اعضای تولیدکننده بود. ممکن است تعاونیها این استعاره را شامل عدالت توزیعی نورس (1922: 594) که بهعنوان امتیاز تولیدکننده به حساب میآید، تفسیر کرده باشند. در این صورت، تعاونیها احتمالاً تلاش میکنند تا اطمینان حاصل کنند که اعضای تولیدکننده، بازگشتی را که به طور ضمنی یا صریح به آنها وعده داده شده بود، دریافت میکنند. علاقه همکاری به دیدن تکانهای منصفانه تولیدکنندگان در بازار ممکن است باعث شده باشد که آنها برنامههایی را از طریق یارانههای متقابل (بدون انتظار مشارکتهای سهامی متناسب) اجرا کنند تا فرصتهای بازار اعضا را افزایش دهند. کوک (2004) یارانه متقابل را به عنوان وضعیتی در نظر می گیرد که در آن حقوق مالکیت با استفاده، کنترل، مشوق های سرمایه گذاری و توزیع منفعت ناسازگار است. او مشاهده میکند که چنین موقعیتهایی عاملی برای ورشکستگیهای اخیر در میان تعاونیهای چند منظوره بزرگ (از جمله ورشکستگی صنایع کشاورزی در سال 2002) بوده است.
در نگاهی به گذشته، تلاشهای تعاونیها برای محافظت از اعضای تولیدکننده از «رعیت» آنها را تحت فشار اخلاقی و در نتیجه مالی فوقالعاده قرار میدهد. پیامدها برای تعاونیها نشان میدهد که شوئنبرگر درست بود – همانطور که در بخش 1 نقل شد – استعارهها «انواع داستانهایی را امکانپذیر میکنند که در آنها شواهد قاطع به نفع یک تفسیر از جهان میتواند مکررا نادیده گرفته شود، حتی اگر این موضوع باعث شود دارایی های شرکت و موقعیت تصمیم گیرندگان در معرض خطر فوق العاده» (Schoenberger, 1997: 136). “بردگی” یک مفهوم قطبی بود. ممکن است روایاتی که جهانی بودن مفهوم رعیت را به چالش می کشد (یعنی اینکه رعیت نتیجه اجتناب ناپذیر و اجتناب ناپذیر تولید صنعتی است) به تعاونی ها چشم اندازی بدیل داده باشد.
کوک (1997) حدس زد که ماموریت، اهداف و/یا اهداف تعاونی ها واقعاً با شرکت های تحت مالکیت سرمایه گذار متفاوت است. این مطالعه آن تفاوت را در ایدئولوژی ارضی نشان می دهد. ایدئولوژی کشاورزی که به دلیل همپوشانی آن با صفات و ترجیحات مرتبط با تجارت خانوادگی، همانطور که توسط روسل و گوئل فرضیه شده بود، در واقع هژمونیک بود.
آیا رعیت اتفاق افتاد؟ در بخش 8، این مطالعه به پتانسیل انتظارات گمراه کننده یا اشتباه و در نتیجه منجر به تخصیص نادرست منابع و سرمایه گذاری توجه می کند. در نتیجه، یک سوال مهم برای محققان و سیاستگذاران تعاونی این است که “آیا رعیت اتفاق افتاده است؟” کار میدانی انجام شده توسط رونالد ریچ (2010) انسان شناس در صنعت گوشت خوک غرب میانه از سال 1998 تا 2001 نشان می دهد که “رعیت” تولید کننده ای که کشاورزان پیش بینی می کردند جهانی نبود. از آنجا که پیمانکاران باید بر بسیاری از پرورش دهندگان با حیوانات بسیار نظارت کنند، نمی توانند رفتار پرورش دهندگان را به طور کامل نظارت کنند. رابطه قراردادی در مقابل خطر اخلاقی آسیب پذیر است که اقدامات نادرست یا غیرمجاز پرورش دهنده ممکن است به وضوح مشهود نباشد. در نتیجه،
پیمانکارانی که از تولیدکنندگان استثمار میکنند، با واکنش غیرمولد مواجه میشوند که میتواند هزینهها را افزایش داده و سودآوری را کاهش دهد. اگرچه هم پیمانکاران و هم تولیدکنندگان پتانسیل نابرابری و تعارض را در روابط خود تشخیص میدهند، ریچ به این نتیجه رسید که اعتماد، صداقت و صداقت شخصی بیشتر با قرارداد مرتبط است تا تعارض. از 27 عملیات قراردادی که او مطالعه کرد، 20 مورد بر اساس مزرعه بود که از خطوط دوستی، همسایگی، کار و خویشاوندی پیروی می کرد. این انجمنهای نزدیک و طبیعی به کشاورزان، پیمانکاران و کشاورزان خانوادههای غرب میانه اجازه میدهند تا مشارکت خود را در «توسعه کشاورزی استثماری بهطور کلیتر» مدیریت کنند (هوگلند، 2013: 112؛ ریچ، 2010: 109).
انتظارات ارضی از صنعتی شدن بدبینانه تر بود، به عنوان مثال، «یک سیستم صنعتی به طور ضمنی رژیم، خصوصی و عمومی است. وابستگی درونی آن به قدری پیچیده است که هم فرآیندها و هم افراد را به هم می بندد» (بریمیر، 1995: 4).
سادهسازی بیش از حد صنعتیسازی به این شیوه به معنای اشتباه گرفتن آن به شیوهای بسیار مهم برای تعاونیها بود: «شرکتها میتوانند مزیتهای رقابتی را صرفاً به این دلیل داشته باشند که رقبای آنها باورهای نادرستی درباره آنها داشته باشند» (فاس، 2007: 1). یافتههای قومنگاری ریچ یک مبنای اقتصادی محکم برای تولیدکنندگان گراز قراردادی ارائه میکند تا بخشی جداییناپذیر از تصمیمگیری باشند. زمینه مذاکره تولید گوشت خوک، به ویژه در میان عملیات قراردادی مبتنی بر مزرعه که Rich مورد مطالعه قرار گرفت، «تا حدی به عنوان
نتیجه کیفیت ضعیف گرازهای صنعتی؛ پیمانکاران برای تولید یک کالای شکننده مشخص که نیازمند توجه فوری به مسائل بیولوژیکی (سلامت) و زیرساخت ها (شرایط انبار) است، به طرف قرارداد متکی هستند.» (ریچ، ارتباطات شخصی، می، 2013).
برای دههها، به نظر میرسید که موتیفهای فاجعه الهامگرفته از کشاورزی مانند رعیت، جلیقه راست و فئودالیسم توانایی شرکتهای تعاونی را محدود میکرد تا خود را انعطافپذیر ببینند و بتوانند طرحهای نهادی جدیدی را در پیچیدگی صنعتیسازی پرورش دهند. از آنجایی که به نظر میرسد تعاونیها در حاشیه بودهاند، شاید نمیدانستند که ممکن است پاسخی متفاوت به صنعتی شدن داشته باشند. این نشان می دهد که تعاونی ها باید پیشرفت های کشاورزی آتی را قبل از رد آنها با دقت بیشتری ارزیابی کنند.
چرا کشاورزان باید صنعتی شدن را با چنین شرایط عاطفی تلقی کنند؟ حفظ جایگاه و اهمیت کشاورز یک موضوع ارضی اساسی بسیار مهمتر از تعیین نقش تعاونی ها بود. انتخاب اصطلاحات کشاورزان به طور قابل تصوری منعکس کننده این ترس بود که کشاورزی صنعتی در حال بازبینی یک درگیری صد ساله بر سر این است که آیا کشاورزان باید به عنوان سرمایه داران در نظر گرفته شوند (همانطور که کشاورزی نشان می دهد) یا رادیکال شده به عنوان کارگر (تیلور، 1989) (این تضاد هویت ممکن است دلیلی باشد که نورس 1945) مدل ساپیرو را به خاطر آوردن یک “چوب بزرگ” از ستیزه جویانه اتحادیه به همکاری مورد انتقاد قرار داد). مطالعه دقیق هنجار معیار رقابت، هوگلند (2007: 46) را به این نتیجه رساند که نگرانی اولیه نورس رفاه کشاورزان است، نه تعاونی ها. این یک تمایز اساسی بود که میتوانست توسط کشاورزان نادیده گرفته شود: این دو یکسان نیستند. حتی اگر تعاونیها مالکیت کشاورزان هستند، آنچه برای کشاورزان خوب است – برای مثال انتخاب نامحدود و استقلال – ممکن است لزوماً برای تعاونیها خوب نباشد.
نفوذ کشاورزی بر تعاونیهای قرن بیستم، از مفهوم روسل در مورد «ساختارهای غیررسمی که لزوماً صریح نیستند» پشتیبانی میکند. کشاورزی، محدودیتهای غالباً ظریف اضافی را به تصمیمگیری تعاونی فراتر از نقش تعاونیها به عنوان سازمانهای «مالکیت کاربر، بهرهبردار، و تحت کنترل کاربر» اضافه کرد. همانطور که این مطالعه نشان میدهد، محدودیتهای اضافی – بهویژه بیان بداهه «تعاونیها مانند یک خانواده هستند» – میتواند هزینه انجام کسبوکار را افزایش دهد و اگر بیش از حد گرفته شود، ممکن است بقای سازمان را به خطر بیندازد.
همانطور که Foreman و Whetten (2002) نشان میدهند، ارزشها و اهداف کشاورزی روزانه میتوانند از جنبههای کلیدی با سایر اولویتهای تعاونی ناسازگار باشند. میزان این ناسازگاری توسط گرین وود و همکاران مشاهده شده است. (2011) به عنوان شاخص پیچیدگی سازمانی. تحقیقات بیشتر ممکن است با بررسی تأثیر کشاورزی، شفافیت بیشتری را در تصمیمگیری مشارکتی تقویت کند. آیا شواهد نشان میدهد که اولویتهای ارضی به جنبهای غیرقابل چالش «بدیهی گرفتهشده» در معاملات روزانه تعاونی تبدیل شدهاند؟ اگر نه، مبادله بین اولویت های ارضی و اقتصادی چگونه مورد مذاکره قرار می گیرد؟
از طرف دیگر، از آنجا که مؤسسات به دنبال القا و بازتولید ارزشهای مورد نیاز خود هستند، اعضا باید نیازهایی داشته باشند که توسط تعاونیهای بازاریابی تحت تأثیر کشاورزی برآورده میشود. آیا اعضا احساس می کنند که یک هویت یا پیوند کشاورزی مشروعیت و اعتماد تعاونی را افزایش می دهد؟ ایدئولوژی کشاورزی تا چه اندازه باعث افزایش سرمایه اجتماعی تعاونی ها نسبت به زیان های پیش بینی شده توسط فنگ، فریس و نیلسون (2015) در پاسخ به افزایش پیچیدگی سازمانی در میان تعاونی ها می شود؟ اگر چنین است، چگونه این ارتباط تعاونی ها را برای مزیت رقابتی قرار می دهد؟ آیا خانواده همیشه برجسته ترین بیان ایدئولوژی برای اعضاست؟ چگونه یک هویت تعاونی متاثر از کشاورزی، خودپنداره یا هویت اعضای تولیدکننده را آگاه میکند؟ بسیاری از تحقیقات بازار معاصر به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه انتخابهای محصول خردهفروشی توسط مصرفکنندگان برای تقویت هویت یا خودپنداره مطلوب درک میشود. محصولات خرده فروشی غالباً بهبود بخش یا آرزومند هستند. اینکه چگونه ایدهآلهای کشاورزی بر خدمات یا انتخاب محصول کشاورزان-عضو تأثیر میگذارند، روشن نیست.
موضوع دیگر تحقیق، تعامل بالقوه بین ارزشهای کشاورزی و استعارهها بهعنوان ابزارهایی است که به تعاونیها کمک میکند تا چرخه حیات تعاونی را هدایت کنند. هم استعاره رعیت و هم «تعاونی ها مانند یک خانواده هستند» تعاونی ها را به عنوان پناهگاهی نسبت به آشفتگی رقابتی ناشی از کشاورزی صنعتی قرار می دهد. چه نوع استعاره ای برای یک تعاونی نوپا با نیاز به انسجام بیشتر اعضا مفید خواهد بود؟ چگونه استعاره ها می توانند به تعاونی های بالغ کمک کنند تا خود را از سایر مشاغل کشاورزی متمایز کنند؟
بسیاری از کشورها، به ویژه کشورهایی که دارای میراث فئودالی یا طبقه زمین داری هستند، دارای میراث کشاورزی هستند. تحقیقات بیشتر میتواند بررسی کند که چگونه ایدهآلهای کشاورزی در محیطهای مختلف بر تصمیمگیری تعاونی تأثیر میگذارند. مقایسه بین کشورها می تواند بیشتر روشن کند که چگونه ایدئولوژی به توسعه تعاون کمک می کند و مانع آن می شود.
دیدگاه خود را بنویسید