خلاصه
هسته هویت تعاونی «چرا» و «چگونه» یکپارچگی اجتماعی و اقتصادی در تعاونی ها است. این مقاله محدودیتهای چارچوبهای نظری اقتصادی و جامعهشناختی را در گرفتن ماهیت یکپارچه و رابطهای هویت تعاونی مورد بحث قرار میدهد. نویسنده بیان می کند که چگونه نظریه رابطه با تمرکز بر ظهور و توانایی آن برای یکپارچگی ممکن است با عملکرد تعاونی و در نتیجه بیان هویت و نظریه تعاونی تناسب بهتری داشته باشد.
کلید واژه ها
هویت تعاونی نظریه تعاونی عمل تعاونی رابطه
1. معرفی
تعاونیها انواع و اندازههای مختلفی دارند، از تعاونیهای بزرگ کشاورزی و بانکی تا تعاونیهای بسیار کوچک یا جایگزین. اصول به این تعاونیهای متنوع وجه اشتراک میدهد، جایی که همه آنها بخشی از یک خانواده یا جنبش تعاونی هستند. آنها این تعاونی ها را از سایر نهادها مانند مشاغل انتفاعی و از شرکت های اجتماعی و موسسات خیریه متمایز می کنند (Arthur, Keenoy, Scott-Cato, & Smith, 2006) اما در به دست آوردن تنوع یا چرایی و چگونگی آن کمتر موفق هستند. Ntrinias، 2015، Røkholt، 1999) از تعاونی ها.
تعاریف و اصول تعاونی همچنین به ماهیت دوگانه تعاونی ها به عنوان شرکت ها و انجمن هایی با ابعاد اجتماعی و اقتصادی اشاره می کنند، اما راهنمایی اندکی در مورد مشکل اصلی تعاونی ها ارائه می دهند: ادغام هویت های اجتماعی و اقتصادی (مونی). و گری، 2002). به همین ترتیب، آنها اندکی از پویایی رابطه بین اعضا و تعاونی آنها یا نحوه حفظ ارزش اصولی را درک می کنند (بیرچال، 1997، برچال، 2005). از این رو، لازم است با تعاریف و اصول رسمی شروع شود و آن ها را برای کمک به طبقه بندی ساختاری برای کسانی که در داخل و خارج از جنبش تعاونی قرار دارند، بگنجانیم. برای درک ماهیت یا حیات تعاونی ها، باید از اصول و تعاریف فراتر رفت (بریسکو و همکاران، 1982، بریسکو، 1971a، بریسکو، 1971b، پارنل، 2010، پارنل، 2014) و به یکسان توجه کرد. فرآیند تعاون (بریسکو و همکاران، 1982، پارنل، 2010، پارنل، 2014). برای تأکید بر این نکته، پارنل از آن به عنوان «اصول تعاونی بعلاوه» یاد می کند.
فرآیند تعاونی باید پاسخگوی چرایی و چگونگی تعاونی ها باشد. برای پاسخ به این سؤالات مشارکتی نیاز به استفاده از عمل و تئوری است. با این حال، همانطور که نیلسون (1986) از آن دفاع می کند، نقطه شروع باید در عمل تعاونی باشد. برای درک هویت تعاونی، نویسنده نیز با تمرین شروع می کند، که از سال 1998 در آن غوطه ور بوده است. یک همبستگی اساسی اعضا با اتحادیه اعتباری وجود داشت که نه بر اساس وفاداری کورکورانه یا حمایت فعال بود، بلکه “آرام” و “مخفی” بود و حاوی یک احساس بالقوه بود. برای نویسنده، این پتانسیل نهفته هویت و فرآیند مشارکتی را بهتر از هر چیز دیگری که در عمل یا در ادبیات با آن مواجه شده است، تسخیر می کند. علاوه بر این، او احساس می کرد که این پتانسیل به ویژه در زمان تغییر یا بحران برای تعاونی ها اهمیت دارد. به نظر میرسید که اهمیت این پتانسیل نهفته در عضویت، دارایی کلیدی برای آینده اتحادیه اعتباری، از مواجهه او با اتحادیه اعتباری در حین بازسازی، و زمانی که اتحادیه اعتباری با هدف خود دست و پنجه نرم میکرد. در حالی که این پتانسیل ملموس به نظر می رسید، در عین حال کیفیتی نامرئی یا نهفته داشت و از این رو نمی توانست به راحتی اندازه گیری مستقیم را انجام دهد. با این حال، محقق احساس کرد مهم است که این پتانسیل نهفته را به نحوی بیان یا اندازه گیری کند – مشکل در آنجا نهفته است، چگونه این کار را انجام دهیم؟
محقق احساس کرد که یک رویکرد پژوهشی پوزیتیویستی برای اندازه گیری این پتانسیل قابل اجرا نیست، و به همین دلیل به دنبال جایگزینی یعنی تفسیرگرایی بود. با این حال، دیدگاه تفسیرگر از ماهیت اجتماعی ساختهشده واقعیت، این قابلیت را بهعنوان چیزی فراتر از ساخت اجتماعی با کیفیتهای مستقل خود در نظر نمیگیرد. نویسنده راه خود را به رئالیسم انتقادی و ادبیات مرتبط با فلسفه گفتگو و جامعه شناسی رابطه ای پیدا کرد. این ادبیات با تمرکز بر واقعیت مولد جداگانه و تأخیر به بیان پتانسیلی که محقق احساس میکرد در بخش تعاونی اعتبار وجود دارد، کمک کرد، در حالی که توانایی ادغام دوگانگیها در هویت تعاونی را نیز داشت. این ادبیات همچنین زمینه و ماهیت نوظهور پتانسیل تعاونی را در بر می گیرد.
در حالی که اندازهگیری ظهور امکانپذیر نیست، رویکردهای روششناختی مورد استفاده در واقعگرایی انتقادی بر زمینه و مکانیسمهایی تمرکز میکنند که باعث ظهور میشوند. این مقاله از رویکردهای ربایش و بازخوانی (Bhaskar, 2014) استفاده میکند که در واقعگرایی انتقادی استفاده میشود، جایی که محقق بین عمل و تئوری به عقب و جلو میرود تا به نویسنده کمک کند تا در این زمینه کمک کند.
زمینه و مکانیسمهایی را که باعث پیدایش پتانسیل میشوند، بیرون میآورند. در زمینه اتحادیه اعتباری، نزدیکی و درک دیگری به عنوان عوامل زمینه ای کلیدی شناسایی می شود و باز بودن به عنوان یک مکانیسم کلیدی در ادبیات رابطه (مک نامی، گرگن، و اندرسون، 1999) و در عمل (بیرن، 2018) دیده می شود. این مقاله به جای خود کار تجربی، استدلال مفهومی پشت کار تجربی را ارائه میکند.
این مقاله ابتدا موقعیت هستیشناختی و رویکرد روششناختی را مورد بحث قرار میدهد و به دنبال آن بحث درباره هویت تعاونی که از طریق ادبیات مشارکتی که تمرین یا رشته تحت سلطه است، درک میشود. در رابطه با دومی، این مقاله بر روی رشتههای اولیه مورد استفاده برای بررسی تعاونیها، اقتصاد و جامعهشناسی تمرکز دارد. بحث در مورد ادبیات تحت سلطه بر عملکرد تعاونی حول «چرا» و «چگونه» تعاونی ها ساختار یافته است. بخش پایانی مقاله هویت تعاونی را از منظر نظریه رابطه بررسی می کند.
2. موقعیت هستی شناختی و رویکرد روش شناختی
موضع هستیشناختی اتخاذ شده در این مقاله، موضع واقعگرایی انتقادی است. رئالیسم انتقادی معتقد است که «دنیای عینی مستقل از ادراک، زبان یا تخیل مردم وجود دارد» (O’Mahoney and Vincent, 2014, p. 2). پژوهش مشارکتی تمایل دارد یا در چارچوب پوزیتیویستی (عمدتاً اقتصادی، اما برخی مطالعات جامعهشناختی) یا تفسیرگرایانه (عمدتاً جامعهشناختی) قرار گیرد، در حالی که یک موضع واقعگرایانه انتقادی ممکن است با واقعیت مشارکتی که به طور مؤثری مستقل است، تناسب بهتری داشته باشد. واقعیت، بخشی از عضو و تعاونی اما متمایز است. فلچر (2017، ص 182) تأکید می کند که «یکی از مهم ترین اصول رئالیسم انتقادی این است که هستی شناسی (این همان چیزی است که واقعی است) قابل تقلیل به معرفت شناسی (یعنی دانش ما از واقعیت) نیست». تمایز مهم دیگر این است که رئالیسم انتقادی با واقعیت به عنوان مملو از تئوری برخورد می کند اما تئوری تعیین نمی شود (دانرمارک و همکاران، 2005). از این رو، دسترسی به این واقعیت از طریق نظریه فلسفه و علوم اجتماعی است (فلچر، 2017) که «هدف دارد از طریق درگیر شدن با نظریههای موجود (خطاپذیر) درباره آن واقعیت، بهترین تبیین واقعیت را بیابد» (فلچر، 2017، ص 186). این درگیری با نظریه مبتنی بر کشف مکانیسمهای اتفاقی از طریق آدم ربایی و بازپسگیری است (فلیتوود، 2014؛ باسکار، 2014).
آدم ربایی، که به آن توصیف مجدد نظری نیز گفته می شود، جایی است که «داده های تجربی با استفاده از مفاهیم نظری دوباره توصیف می شوند» (فلچر، 2017، ص 188). این توصیف مجدد از طریق نظریه انتزاعی برای توصیف «توالی علیت که منجر به نظمهای مشاهدهشده در الگوی رویدادها میشود» و برای تولید «معتبرترین توضیح از مکانیسمهایی که باعث رویدادها شدهاند» استفاده میشود (اکروید و کارلسون، 2014). ، ص 17). در حالی که، تنها تفاوتی بین ربودن و بازپسگیری وجود دارد (بهاسکار، 2014)، تمرکز بازخوانی بیشتر بر شرایط زمینهای است که برای «مکانیسم علی خاص برای تأثیرگذاری و منتج به روندهای تجربی مشاهدهشده» ضروری است. بر روی خود مکانیسم (فلچر، 2017، ص 189).
این رفت و آمد بین عمل و نظریه بود که به محقق کمک کرد تا شرایط زمینه ای و مکانیزمی را شناسایی، مفهومی و عملیاتی کند که امکان ظهور پتانسیل را در زمینه اتحادیه اعتباری فراهم می کند. نزدیکی بین عضو و اتحادیه اعتباری به عنوان یک عامل کلیدی در زمینه اتحادیه اعتباری شناسایی شد، در حالی که باز بودن به عنوان مکانیزم کلیدی عمل میکرد. این مقاله خود کار تجربی را ارائه نمی کند، بلکه استدلال مفهومی مبتنی بر تعامل بین نظریه، عمل و تحقیق تجربی را ارائه می دهد.
در بخش بعدی، “چرا” و “چگونه” تعاونی ها از ادبیات تعاونی مبتنی بر عمل مورد بحث قرار می گیرد. این با بحث در مورد هویت تعاونی از ادبیات تعاونی رشته محور، یعنی اقتصاد و جامعه شناسی دنبال می شود.
2.1. درک هویت تعاونی از طریق ادبیات تعاونی عمل گرا
2.1.1. “چرا”
از نظر “چرا” و هدف تعاونی ها، پارنل (2014) در بحث “اصول تعاونی به علاوه” چرایی تعاونی ها را – به عنوان دستیابی به “معامله بهتر، سازماندهی بهتر و آینده بهتر” بیان می کند. اعضا. این امر از طریق مداخله در یک بازار خاص به نفع اعضا و جامعه اعضا به دست می آید (پارنل، 2010، پارنل، 2014). وقتی تعاونیها با این هدف درگیر میشوند، با بیعدالتی اجتماعی و اقتصادی ذاتی آن بازار مواجه میشوند که از آنها میخواهد برای تغییر آن بازار به نفع اعضای خود تلاش کنند (پارنل، 2010، پارنل، 2014). البته می توان گفت که کسب و کار سرمایه گذار نیز تلاش می کند تا بازار را متحول کند، اگرچه این نوع تحول معمولاً به نفع سرمایه گذاران است تا منافع کاربران، تولیدکنندگان اولیه یا کارگران. به تعبیری تعاونی ها
مانند یک نیروی متقابل یا «معیار رقابتی» (نورس، 1944) هستند که در بازار فعالیت میکنند و به نفع بازیگران ضعیفتر در آن بازار کار میکنند (کریگ، 1993، پارنل، 2010، پارنل، 2014) که نیاز به واکنش جمعی دارند. شکست بازار یا استفاده از یک فرصت کارآفرینی در آن بازار همانطور که بیرچال (1997) نشان داد. «آنچه در مورد دموکراسی تعاونی قابل توجه است، دموکراتیک بودن آن نیست، بلکه اعطای حقوق دموکراتیک به مردم در حوزه اقتصادی است». این بعد دگرگونکننده تعاونیها در منشأ آنها آشکار است، اما با گذشت زمان شروع به کاهش میکند یا حداقل به صورت ضمنیتر میشود (ایلمونن، 1986). با این حال، همانطور که تعاونی بالغ می شود، باید ظاهری از امکان تغییرپذیری یا آرزوی تعاونی برای ارتباط مستمر آن برای عضویت وجود داشته باشد (Ntrinias, 2015).
عضویت در اینجا مرکزی است، هم در روایت و هم در واقعیت امکان، جایی که ابزار اصلی در دست اعضا و علایق آنها و تمایل آنها به راه حل های مشارکتی برای مشکلات روزمره است (Tregear & Cooper, 2016). این را می توان به عنوان یک نوع پتانسیل تعاونی توصیف کرد. پتانسیل در ادبیات آنارشیستی به عنوان “دانه های زیر برف” توصیف شده است که نهفته هستند اما این قابلیت را دارند که “امکانات جدیدی را برای زندگی متفاوت باز کنند” (وارد، به نقل از White & Wilbert, 2011, p. v). وارد (1973) نشان می دهد که با این آگاهی متوجه می شود که “اگر می خواهید جامعه ای آزاد بسازید، همه بخش ها در دسترس هستند”.
تعاونی ها بر اساس باور ضمنی یا نهفته به این توانایی ظاهر می شوند و به بازتولید و اختراع مجدد خود به عنوان تعاونی ادامه می دهند. نتایج چنین پتانسیلی، به جای خود بالقوه، در ادبیات تعاونی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، نتایجی مانند تعهد (براون، 1985، جوسیلا و همکاران، 2012، جوسیلا و همکاران، 2012، جوسیلا و همکاران. ، 2014، کانتر، 1972، اوستربرگ و نیلسون، 2009، روکهلت، 1999، روکهولت، 2000)، شناسایی (اول بورگن، 2001) و وفاداری (بویان، 2007، نس، 1999).
مفهومی که پتانسیل را بهتر به تصویر می کشد، مفهوم دانش تعاونی Tregear and Cooper (2016) است که آن ها به این صورت تعریف می کنند.
“قدردانی عمیق از آنچه که این همکاری برای آنها انجام می دهد، و تعهد به ایفای نقش فعال در آن. حداقل تا حدی از تجربه مستقیم یا دست دوم تحریک شده است، خود را به عنوان تمایل به دیدن فراتر از منافع شخصی کوتاه مدت و اقدام برای بلندمدت – و جمعی – خوب نشان می دهد.
این تعریف نه تنها بر توانایی راه اندازی و تعهد به تعاونی دلالت دارد، بلکه بر مهارت های ذاتی همکاری نیز دلالت دارد. مفهوم مشابه اما توسعه یافته دیگری از کوک (2018) نبوغ تعاونی است که هم دانش زیربنایی همکاری را به همراه اقدام مداوم برای حفظ توان تعاونی در مسیر خود به تصویر می کشد. در حالی که به نظر می رسد نبوغ تعاونی و سرهم بندی کوک مربوط به عضوی است که در اداره تعاونی فعال است، به نظر می رسد مفهوم دانش تعاونی Tregear and Cooper (2016) با اعضای عادی صحبت می کند. با این حال، اقدامات Tregear and Cooper (2016) بیشتر مربوط به عضوی است که فعال است یا قصد دارد در اداره تعاونی فعال باشد. برای رونق تعاونیها، به نظر میرسد که نیاز به بدنه وسیعتری از مجموعه اعضا برای داشتن دانش تعاونی (حتی اگر ضمنی و نهفته) وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، اعضای گستردهتر باید به توانایی تعاونی اعتقاد داشته باشند و به قول لویناس «همیشه آماده» (1989، ص 14) در صورت لزوم، به تواناییهای خود برای اقدام در صورت لزوم باز باشند. استرایجان (1994) این آمادگی را در زمینه اعضای تعاونی اینگونه توصیف می کند:
«وظیفه مستمر درست کردن سازمان بر عهده اعضای آن است. مشارکت اصلی اعضا را باید در فعالیتهای دائمی و غیرمتمرکز عیبیابی و اصلاح جستجو کرد که هم به سمت داخل، هم برای اصلاح یا جلوگیری از زوال در سازمانشان و هم به بیرون، برای کمک به پیشبرد آن از طریق شنهای سریع محیطی دورهای، جستجو شود.
نقش رهبری استرایجان برای عضویت مشابه نقش کوک (2018) در نبوغ تعاونی است. از این رو، بخش مهمی از بازتولید تعاونی، بازتولید باور و قابلیت عضویت (Stryjan, 1989) در پتانسیل خود برای کمک به امکان دگرگونکننده تعاونی است که به نفع اعضا عمل میکند. این امکان دگرگونکننده تعاونیها «چرا» تعاونیها است. اکنون به «چگونگی» تعاونی ها می پردازیم.
2.1.2. “چگونه”
«چگونگی» تعاونی ها از طریق ادغام دوگانگی ها در تعاونی (اجتماعی/اقتصادی؛ عضو/سازمان؛ ساختار/فرایند) حاصل می شود. این ادغام هم در ادبیات و هم در عمل چالش برانگیز است. تشریح یا پرداختن به ابعاد اجتماعی و اقتصادی بهعنوان ابعاد جداگانه، بهجای یکپارچهسازی، بسیار سادهتر است و ممکن است طبیعت را توضیح دهد.
سوگیری ral نسبت به مطالعه شکست تعاونی (Ntrinias، 2015). با وجود این، این مطالعات به یک یافته مهم اشاره دارد. که جداسازی ابعاد اقتصادی و اجتماعی به نفع تعاونیها بهعنوان نهادهای تعاونی نیست و اغلب نشانهای از آغاز زوال آنهاست (بریسکو و وارد، 2000، ایلمونن، 1986، ایلمونن، 1992، اسوندسن و اسوندسن، 2004). ). در حالی که شناخت نقطه شروع مهمی است، نیاز به کار مفهومی و تجربی بیشتری در مورد “چگونگی” یکپارچه سازی وجود دارد، زیرا به نظر می رسد این مشکل اصلی تعاونی ها باشد (مونی و گری، 2002، مونی، 2004، نوکوویچ. و همکاران، 2022، Ntrinias، 2015، Røkholt، 1999).
اما حتی در تعاریف تعاونی نیز تمایل به تفکیک ابعاد اجتماعی و اقتصادی وجود دارد. Fairbairn (2003) نشان می دهد که این دیدگاه دوگانه، مشکلاتی را برای تعاونی ها ایجاد می کند، زیرا بار اضافی بر تعاونی ها ایجاد می کند، “بیش از آنهایی که آنها با شرکت های رقیب و غیر تعاونی با آنها روبرو هستند”. او نشان میدهد که این میتواند توسعه تعاونیها را محدود کند، که به نوبه خود باعث میشود که سیاستگذاران، محققان و رهبران تجاری تعاونیها را بهعنوان «کنجکاویهای صرف» و پدیدههای گذرا رد کنند. ماهیت دوگانه تعاونیها، میکلسن (1994) را به این نتیجه میرساند که تعاونیها باید در دو بخش جامعه فعالیت کنند و الزامات آن را برآورده کنند: بازار و جامعه مدنی. اولی بر یک «منطق استراتژیک» و دومی بر یک «منطق ارتباطی» تمرکز دارد (میکلسن، 1994). پل زدن این منطق ها، توسعه تعاونی ها را دشوار می کند، نتیجه ای که نیلسون و هندریکسه (2009) نیز در تحقیقات خود به آن رسیدند. میکلسن (1994) معتقد است که به دلیل ماهیت دوگانه تعاونی ها، در طول زمان، “فشارهای هم شکلی از محیط بر تعاونی ها برای تغییر منطق آنها در جهت شرکت های انتفاعی یا انجمن های عضو خالص باید انتظار داشت”.
این تز انحطاط سابقه ای طولانی در تفکر تعاونی داشته است که ابتدا توسط وب (1891) توسعه یافت و توسط مایکلز (1949) و مایستر (1984) بیشتر ساخته شد. با این حال، تعدادی از نویسندگان (Briscoe and Ward, 2000, Cook, 2018, Cornforth, 1995, Fairbairn, 2003, Røkholt, 1999, Røkholt, 2000, Stryjan, 1989, Stryjan, 1994, Stryjan, 1994 countergeneration, 1994) Stryjan، 1993 پیشنهاد میکند که انحطاط فقط مختص تعاونیها نیست، بلکه در تمام سازمانهایی که نیاز به اختراع مجدد دائمی دارند، ذاتی است. کوک (2018) از طریق یک رویکرد چرخه عمر تعاونی، تأکید می کند که تعاونی ها در طول چرخه حیات برای اختراع مجدد انتخاب دارند. همانطور که از نمودار چارچوب چرخه حیات کوک در زیر مشاهده می شود، در P3 تعاونی درگیر اقدامات سرهم بندی می شود که تعاونی را در مسیر توسط یک نابغه تعاونی در جریان قرار می دهد. و در P5 تعاونی باید برای ادامه حیات خود انتخاب کند. کوک چهار انتخاب را ارائه میکند، اما اختراع مجدد تنها گزینهای است که به عنوان یک تعاونی به بازسازی میپردازد. نمودار 1.
با تکیه بر چارچوب سیستماتیک-نظری لومان، تعدادی از محققین همکار (کوک، 2018؛ ایلیوپولوس و والنتینوف، 2017) تأکید میکنند که دوگانگی و حساسیت بیش از حد نسبت به جهان حیات اعضا متشکل از «ناهمگونی ترجیح اعضا» به انحطاط کمک میکند. با این حال، دیگران (دراهیم، 1952؛ فیربرن، 2003؛ مونی و گری، 2002) نشان می دهند که انحطاط با تضعیف دوگانگی، مانند جداسازی اهداف اجتماعی و اقتصادی تعاونی، به وجود می آید. طبق گفته Fairbairn (2003) این منجر به یک “ایده تقلیل گرایانه و ساده انگارانه” و یک دیدگاه ضعیف از آنچه که تعاونی ها واقعاً می توانند انجام دهند، می شود. این دیدگاه تعاونیها را از بار این تز انحطاط قطعی رها میکند که بر تحقیقات تعاونی غلبه کرده است (Røkholt, 1999, Stryjan, 1989, Stryjan, 1993) و به آنها اجازه میدهد تا بر حسب «چگونگی» اختراع مجدد فکر کنند. یا تولید مثل (Cook, 2018, Røkholt, 1999, Stryjan, 1993).
اگر انحطاط در تعاونی ها با جداسازی تدریجی ابعاد اجتماعی و اقتصادی تعاونی ها صورت گیرد (دراهیم، 1952، ایلمونن، 1992)، بازتولید مستلزم ادغام این دو است (استریجان، 1989). مونی و گری (2002) معتقدند که آمیختگی همین تنش ها در یک تعاونی است که “چشمه ای از قدرت، نوآوری و انعطاف پذیری” را ایجاد می کند. خود تحقیق تعاونی نیز در تحلیل خود تمایل به تفکیک اهداف اجتماعی و اقتصادی تعاونی ها دارد. مونی و گری (2002) جورج فاکو را به شرح زیر نقل می کنند:
یک تعاونی از دو عنصر اساسی تشکیل شده است، یک انجمن دموکراتیک افراد و یک شرکت اقتصادی. در تفکیک اینها برای اهداف تحلیل، امر اساسی از بین می رود. روش است
که در آن این دو هماهنگ هستند که مشکل اساسی تعاونی ها را تشکیل می دهد.
دو نقطه ادغام که در ادبیات تعاونی شناسایی شده اند عبارتند از: رابطه اعضا (Fairbairn, 2003, Fairbairn, 2004, Røkholt, 1999, Stryjan, 1989, Stryjan, 1994) و مشاهده تعاونی از طریق یک مکان یا لنز جامعه (Lionais & Johnstone، 2009).
2.1.3. نقطه ادغام: رابطه اعضا
تمرکز اولیه بر عضویت به طور طبیعی این وظیفه یکپارچه سازی را برای تعاونی تسهیل می کند، زیرا جدایی اقتصادی و اجتماعی معنا ندارد. تعاونی با تمرکز بر نیازهای عضویت به عنوان اولویت، به طور طبیعی به نیازهای اجتماعی و اقتصادی می پردازد (Fairbairn, 2003, Fairbairn, 2004).
تمایل روزافزون به صحبت در مورد اهداف اقتصادی و اجتماعی ممکن است بیش از آنکه کمک کند، باعث حواس پرتی شود. شاخصها و معیارهای عملکرد اجتماعی ابزار نظارتی بسیار مفیدی برای تشویق تعاونیها به تمرکز بر اهداف اجتماعی خود هستند (براون، 2000، براون، 2001، مورفی و همکاران، 2007) و ایجاد تعامل با سهامداران (براون و همکاران، 2015، براون، 2008، براون و همکاران، 2013). با این حال، مشاهده عضو از منظر اجتماعی ممکن است حرکت عضو را به یک فضای بلاغی تسهیل کند (بریسکو، 1971؛ ایلمونن، 1992؛ نترینیاس، 2015) که در آن عضو “از لحاظ نظری و بلاغی بیش از حد تاکید شده است، اما از نظر واقعی ضعیف شده است” (Ntrinias, 2015, p. 215) یا یک لحن اخلاقی ناکارآمد (Iliopoulos & Valentinov، 2017). شاید این شبیه به Briscoe (1971a) “سندرم تعاونی منجمد” باشد، که در آن عضو یک حضور منجمد به جای پویا در تعاونی اتخاذ می کند.
حتی در نظریه بازاریابی مرسوم، مانترای بلاغی «مشتری پادشاه است» دیگر برای بسیاری معتبر نیست (کندی و لاکزنیاک، 2016، والنتین، 2011) و پیشنهاد میشود که حرکت به سمت مشارکت واقعی را مسدود میکند (مورفی و همکاران، 2007، پین و همکاران، 2008، پراهالاد و راماسوامی، 2004، واری و بالانتین، 2006) به عنوان یک خالق مشترک با مشتری.
علاوه بر این، به نظر می رسد بسیاری از بحث در ادبیات همکاری در مورد روابط اعضا بر ایجاد وفاداری و تعهد اعضا متمرکز است. در حالی که این البته ضروری است، تمرکز اولیه بر نیازها، انتظارات و وفاداری اعضا ممکن است ناخواسته یک تعاونی را در مسیر شرکت قرار دهد. همچنین ممکن است مشکل ناهمگونی اولویت اعضا را برجسته کند. علاوه بر این، نویسنده در زمینه اتحادیه اعتباری ایرلندی مشاهده کرد که در حالی که بحث های زیادی در مورد نیازهای اعضا برای حمایت از یک منطق تجدید ساختار وجود داشت، این نیازها به طور محدود حول نیازهای محصول و فنی تعریف شدند (Byrne et al., 2014). در چنین چارچوبی، تمایل به جدایی تعاونی به عنوان ارائه دهنده از عضو به عنوان استفاده کننده از خدمات وجود دارد که امکان مشارکت را محدود می کند. از نظر کسبوکارهای انتفاعی، این تمرکز بر نیازها، انتظارات و وفاداری بهعنوان منحرفکنندهای از ایجاد جهتگیری مشارکت با مشتری ذکر شده است (Heinonen & Strandvik، 2015). برای اینکه یک رابطه خلاقانه وجود داشته باشد، عضو و تعاونی باید به سمت یک هدف مشترک کار کنند که فراتر از نیازها و نگرانی های فردی هر دو عضو و تعاونی است (Byrne & Heinonen, 2015). زمینه سازی رابطه در جامعه وسیع تر ممکن است این نوع مشارکت خلاقانه را تسهیل کند (کاچر، 2004).
2.1.3.1. زمینه سازی آن ادغام: اهمیت مکان
در حالی که برخی از تعاونی ها بر اساس یک جامعه مورد علاقه یا عملکرد مانند اتحادیه های اعتباری شغلی و توسعه اخیر تعاونی های پلت فرم هستند (Bauwens, 2018, Pazaitis et al., 2017)، اکثر تعاونی ها از نظر جغرافیایی هستند. بر اساس (براون، 2002، تومینن و همکاران، 2006). توومینن و همکاران (2006) تعبیه در یک جامعه جغرافیایی را به عنوان محوری برای هویت تعاونی می بیند و دو ویژگی کلیدی را به عنوان (1) مرزهای جغرافیایی واضح و (2) تعبیه دائمی در منطقه جغرافیایی برجسته می کند. جوسیلا و توومینن (2010) پیشنهاد می کنند که چنین محدودیت جغرافیایی و تعبیه به اتصال اعضا به تعاونی کمک می کند و به آنها احساس خانه می دهد. این همچنین به پایهگذاری درک اعضا از خود در زمان و مکان کمک میکند (کیسی، 2001، کرسول، 2014، سیمون، 2006) همانطور که کیسی (2001) تأیید میکند زمانی که او استدلال میکند که «هیچ مکانی بدون خود وجود ندارد، و خود بی مکان».
Lionais و Johnstone (2009) استدلال می کنند که تمرکز بر مکان به طور طبیعی ادغام اهداف اجتماعی و اقتصادی یک تعاونی را تسهیل می کند. آنها استدلال می کنند که دیدگاه مکان محور به تعاونی کمک می کند تا نیازهای عضو را در چارچوب جامعه گسترده تر قرار دهد. این امر هم تعاونی و هم عضو را فراتر از عرضه تعاونی و نیازهای فردی یا مصرفی اعضا به سمت هدفی گسترده تر و مشترک برای هر دو سوق می دهد (Byrne & Heinonen, 2015). به گفته جغرافیدان پدیدارشناس (Sack, 1997) این پتانسیل را دارد که هر دو به سمت چارچوب اخلاقی حرکت کند، جایی که او پیوندهای مکانی را با هم برجسته میکند.
طبیعت، معنا و جامعه، که عموماً از هم جدا هستند.
از این رو، چارچوبی مبتنی بر مکان و رابطه اعضا مستلزم آن است که تعاونی از قلمرو خود خارج شود و عضو را به طور کل نگر ببیند (Byrne and Heinonen, 2015, Lionais and Johnstone, 2009) و فراتر از «نیازها، خواسته ها و نیازها» سنتی. چارچوب انتظارات (Heinonen & Strandvik، 2015). در ادبیات بازاریابی مرسوم، استدلال می شود که ایجاد تغییر در ذهنیت لازم دشوار است، مگر اینکه ارائه دهنده چارچوب مشتری را فراتر از مصرف گسترش دهد (چاتزیداکیس، هیبرت و اسمیت، 2007). در غیر این صورت، حتی زمانی که از دنیای زندگی مشتری شروع میشود، ارائهدهنده اطلاعاتی را جستجو میکند که به پیشنهاد خاص آنها مربوط میشود (Heinonen & Strandvik، 2015). تمرکز بر مکان همچنین تغییر در طرز فکر عضوی را تسهیل می کند که دیگر انتظار ندارد تعاونی هر نیاز مصرفی را برآورده کند، خواه از منظر تجاری، اجتماعی و محیطی قابل دوام باشد یا نه. چنین تغییری در ذهنیت، هر دو عضو و تعاونی را قادر میسازد تا در یک رابطه مشارکتی کار کنند (Byrne & Heinonen، 2015).
Lionais و Johnstone (2009) در بحث خود از شرکت اجتماعی و تعاونی ها استدلال می کنند که یک مکان به جای گروه هدف یا تمرکز نیازهای مصرف، راه کلیدی برای شرکت های اجتماعی و تعاونی ها برای پایدار شدن اقتصادی است. آنها استدلال می کنند که این به تعاونی اجازه می دهد تا ماموریت اجتماعی و اقتصادی خود را یکپارچه کند و در عین حال با مرتبط ماندن با پایه عضویت خود، پایداری اقتصادی ایجاد کند.
در حالی که قبلاً گفته شد که روابط اعضا امکان ادغام ابعاد اجتماعی و اقتصادی تعاونی را فراهم می کند، روابط اعضا به خودی خود ممکن است کافی نباشد و به زمینه وسیع تری در یک مکان جغرافیایی یا در یک جامعه مورد علاقه نیاز دارد. به منظور حفظ آن یکپارچگی و تحول. بدون این زمینه، این خطر وجود دارد که رابطه اعضا فقط به ایجاد وفاداری و تعهد اعضا تبدیل شود. از این رو، یک رابطه عضو مبتنی بر مشارکت و استقرار در محل، امکان ادغام بهتر ابعاد اجتماعی و اقتصادی تعاونی ها را فراهم می کند.
3. درک هویت تعاونی از طریق ادبیات تعاونی غالب
پژوهشهای تعاونی معمولاً از چارچوبهای اقتصادی یا جامعهشناختی برای چارچوببندی مطالعات مشارکتی خود استفاده میکنند (نیلسون، 1986، نترینیاس، 2015). به نظر میرسد که این چارچوبهای نظری در درک ماهیت رابطهای و نهفته تعاونیها تا حدودی محدود هستند. آنها همچنین در توضیح «چه» و «چرا» به جای «چگونگی» تعاونیها بهتر عمل کردهاند (Røkholt، 1999؛ Ntrinias، 2015؛ Wynne-Jones، 2017). بحث مختصری در مورد استفاده از نظریه های اقتصادی برای تبیین تعاونی ها از منظر رابطه ای در زیر ارائه شده است.
3.1. نظریه های اقتصادی
نظریه تعاونی در مورد تشکیل و وجود تعاونی، به شدت بر نظریه های اقتصادی مانند اقتصاد هزینه مبادله و نظریه قرارداد ناقص متمرکز شده است. چارچوب انگیزشی زیربنایی این نظریههای اقتصادی فردی و سودمندی است (روکهلت، 1999) و در نتیجه دامنه محدودی برای منطق رابطهای برای توضیح شکلگیری و وجود تعاونیها وجود دارد (Ntrinias، 2015). در حالی که این نظریه ها مقداری قدرت توضیحی را ارائه می دهند (از این نظر که در مواقعی انسان با انگیزه های فایده گرایانه برانگیخته می شود)، آنها فقط توضیحی جزئی ارائه می دهند (روکهولت، 1999؛ نوکوویچ، 2008، نترینیاس، 2015). ضعف یا شکست تعاونی از طریق تئوری های اقتصادی نظریه نمایندگی (فاما و جنسن، 1983، جنسن و مکلینگ، 1976) و نظریه حقوق مالکیت (هارت و مور، 1990) بررسی شده است. اساساً به دلیل ماهیت پراکنده مالکان، عدم تقارن اطلاعات (هارت، 1997) و ناهمگونی ترجیحات اعضا (کوک و ایلیوپولوس، 2016؛ ایلیوپولوس و والنتینوف، 2017) در یک تعاونی، مسائلی مانند مشکل اصلی / نماینده (فاما و جنسن، 1983، جنسن و مکلینگ، 1976) و نگرانی های سرمایه گذاری (مشکل سواری آزاد، مشکل افق سرمایه گذاری، مشکل پورتفولیو) و محدودیت های کنترل و تصمیم گیری جمعی (مشکلات کنترل و مشکلات هزینه ها) (کوک و ایلیوپولوس، 2000، هارت، 1997) می تواند در تعاونی ها بوجود آید. با این حال، علیرغم این نگرانیها، تعدادی از نویسندگان تعاونی (وارد، 2000؛ جیاناکاس و فولتون، 2005؛ هافمن، 2005؛ نوکوویچ، 2008؛ ایلیوپولوس و والنتینوف، 20182) این واقعیت را برجسته کردهاند که تعاونیها هنوز وجود دارند و دارند. حتی توانست با این مشکلات مقابله کند. در حالی که برخی از این راهحلها از این نظر کمتر رابطهای هستند که نشان میدهند افزایش جدایی بین عضو و جهان حیات سازمانی (Iliopoulos and Valentinov, 2017, Iliopoulos & Valentinov, 2018 Cook, 2018) برخی دیگر بیشتر رابطهای هستند (Fulton and Giannakas, 2001, Fulton, 1999). مانند شناسایی اعضا و سیاست های اعتماد (جیمز و سیکوتا، 2005، اوله بورگن، 2001، اوله بورگن، 2004)، مداخلات حفظ اعضا (کوک و ایلیوپ)
اولوس، 2016) و توسعه مقیاس از طریق فدراسیون به جای تمرکز (وارد، بریسکو و لنیهان، 1982؛ بریسکو و وارد، 2000، گری و استیونسون، 2008). همانطور که بسیاری از مطالعات تعاونی ها را از نظر شکست یا موفقیت مورد بررسی قرار می دهند، این راه حل های رابطه ای تمرکز اصلی مطالعات نیستند.
بهعلاوه، همه این نظریهها مبتنی بر پیشفرض انگیزههای اقتصادی و/یا انگیزههای سودگرایانه برای شکلگیری و وجود منطقی برای تبیین ضعف ساختار حاکمیت تعاونی در برآورده کردن کافی این انگیزهها هستند. تعدادی از نویسندگان تعاونی (جیمز و سایکوتا، 2005، اوله بورگن، 2004؛ نوکوویچ، 2008) تأکید می کنند که این نظریه ها به عضو به عنوان یک سرمایه گذار نگاه می کنند تا استفاده کننده از تعاونی. یک سرمایه گذار دارای یک پایه انگیزشی محدود مانند بازگشت سرمایه است، در حالی که یک کاربر دارای طیف وسیع تری از نگرانی ها مانند وجود، دسترسی، عادلانه بودن و کیفیت خدمات یا محصولات ارائه شده توسط تعاونی است.
انتقاد اولیه از دیدگاه homo Economicus از طبیعت انسان این است که از یک مدل محدود و خودخواهانه از رفتار انسانی حمایت می کند که به خوبی با واقعیت مطابقت ندارد (Bregman, 2020, Røkholt, 1999, Sennett, 2012). علاوه بر این، این تئوری های اقتصادی به مشکل اساسی تعاونی ها که توسط Fairbairn (2003) و Mooney and Gray (2002) بیان شده است، نمی پردازند. یعنی ادغام یا ادغام ابعاد اجتماعی و اقتصادی تعاونی ها. در عوض، آنها صرفاً بر اقتصاد تمرکز می کنند و به طور مؤثر ابعاد اجتماعی یا رابطه ای تعاونی ها و شرکت ها را نادیده می گیرند (Ntrinias, 2015, Røkholt, 1999, Thompson and Valentinov, 2017).
در حالی که نظریه های مورد بحث در بالا را می توان به عنوان نظریه های مبتنی بر قرارداد نام برد، شاخه دیگری از نظریه اقتصادی شرکت، نظریه های مبتنی بر منابع یا شایستگی است (Thompson & Valentinov, 2017). در حالی که، تامپسون و والنتینوف (2017) پیشنهاد میکنند که نظریههای مبتنی بر شایستگی شرکت نسبت به نظریههای مبتنی بر قرارداد، شناخت بیشتری به رابطه میدهند، و در حالی که آنها آن را نادیده نمیگیرند، در عوض رابطه را به فضای پسزمینه محدود میکنند. تامپسون و والنتینوف، 2017) و از این رو عملکرد بهتری ندارند. در حالی که ابعاد رابطهای اعتماد و وفاداری به عنوان دارای ارزش تأیید شده است، اما اینها به عنوان متغیر در مدلهای اقتصادی گنجانده نشدهاند و از این رو، تصدیق در پسزمینه باقی میماند و تأثیر محدودی بر نتایج و توصیههای نهایی دارد (Thompson & Valentinov, 2017). ). بنابراین، استدلال میشود که هر دو شاخه از نظریههای اقتصادی شرکت (مبتنی بر قرارداد و شایستگی) از بعد اجتماعی یا رابطهای شرکتها غفلت میکنند (Thompson & Valentinov, 2017).
ماهیت متناقض این موضوع توسط تعدادی از نویسندگان برجسته شده است (بریسکو و وارد، 2000، جیمز و سیکوتا، 2005، روکهلت، 1999؛ نوکوویچ، 2008؛ تامپسون و والنتینوف، 2017)، که در آن نظریه اقتصادی شرکت نادیده می گیرد. رابطه ای، در حالی که در واقعیت شرکت برای پایداری خود به منابع رابطه ای اعتماد و وفاداری وابسته است (تامپسون و والنتینوف، 2017). این معمای متناقض تعدادی از محققین را بر آن داشته است (روکهولت، 1999، اسوندسن و اسوندسن، 2004؛ نوکوویچ، 2008) خواستار کنار گذاشتن تسلط مفروضه homo Economicus شوند.
با این حال، شاخههای دیگر اقتصاد، مانند اقتصاد رفتاری (آلتمن، 2006، سایمون، 1987، تالر، 1980) و فرااقتصاد (لین، 2006) توسط محققان تعاونی برجسته شدهاند (آلتمن، 2014، بن نر و المن، 2013، نوکوویچ، 2012) به عنوان موقعیت بهتری برای درک بعد رابطه ای تعاونی ها. اقتصاد رفتاری زمینه (محیطی، فرهنگی، اجتماعی) و روانشناختی را در نظر می گیرد (به عنوان تلاش آلتمن، 2014 مورد بحث قرار گرفته است). نوکوویچ (2012) ارزش فرااقتصاد را در گرفتن دوگانگی تعاونی ها برجسته می کند و در مطالعه رقابت پذیری تعاونی ها (آلتمن، 2014) و هویت ارزش ویژه ای دارد (نوکوویچ، 2012). به نظر می رسد فرااقتصاد با در نظر گرفتن روابط «بین فردی» خود را به هستی شناسی رابطه ای وامی دارد (لین، 2006)، در حالی که اقتصاد رفتاری تأثیر زمینه را در نظر می گیرد که بیشتر در فرد (فرد یا شرکت) ریشه دارد. در حالی که به نظر میرسد این تئوریهای اقتصادی برای درک واقعیت تعاونی مجهزتر هستند، تحقیقات تعاونی عمدتاً بر شاخههای نئوکلاسیک اقتصاد متمرکز است.
در نتیجه بسیاری از پژوهشگران تعاونی (Røkholt, 1999; Røkholt and Borgen, 2000; James & Sykuta, 2005; Novkovic, 2012) استدلال می کنند که نظریه های اقتصادی شرکت برای درک هویت و پویایی تعاونی ها مجهز نیستند. . برخی از محققان تعاونی مانند مونی و گری (2002) بر اهمیت نگریستن به تعاونی ها از منظر جامعه شناختی تأکید می کنند. دیگران مانند امری، فورنی و وین جونز (2017) برای مطالعه تعاونیها از رویکردی «بیش از اقتصادی» به جای «غیر اقتصادی» استدلال میکنند. در غیر این صورت هشدار می دهند که خطری وجود دارد
f “سیاسی زدایی و اقتصاد زدایی تعاونی ها” (Hadjimichalis، 2006، به نقل از Emery et al., 2017, p. 230). با در نظر گرفتن این موضوع، نویسنده این مقاله رویکرد جامعه شناختی به بررسی تعاونی ها را ارائه می دهد. میز 1.
نظریه های اقتصادی هستی شناسی در نظر گرفتن توانایی رابطه ای در در نظر گرفتن دوگانگی تعاونی ها
فردگرایی مبتنی بر قرارداد No No
فردگرایی مبتنی بر شایستگی با شماره محدود
رفتاری رقابتی (اما با محوریت فرد) بله محدود
فرااقتصاد بین فردی/خود فرعی (اما دوگانگی، خودهای فرعی را می شناسد) بله بله
جدول 2. جدول خلاصه نظریه های جامعه شناختی.
نظریه های جامعه شناختی هستی شناسی در نظر گرفتن توانایی رابطه ای در در نظر گرفتن دوگانگی تعاونی ها
نظریه تبادل اجتماعی فردگرایی شماره معامله
نظریه های تعامل اجتماعی فردگرایی تعامل شماره
تئوری شبکه جمع گرایی ارتباط محدود
سیستمهای لومان- چارچوب نظری جمعگرایی ارتباط محدود
جدول 3. تنظیمات CMO (C + M = O).
نتایج مکانیسم های زمینه
نزدیکی
(بین CU و عضو)
درک دیگری
(باز بودن درک شده CU) ترجیحات اعضا
باز بودن اعضا
گشودگی به دانش اعضا پتانسیل همکاری
(ما رابطه، دانش تعاونی، نبوغ تعاونی، هوش انجمنی)
3.2. نظریه های جامعه شناسی
تعاونیها از منظر جامعهشناختی نیز مورد بررسی قرار گرفتهاند که ضمن شناخت بعد اقتصادی، به بعد اجتماعی تعاون وزن بیشتری میدهند. همانند نظریه های اقتصادی، نظریه جامعه شناختی نیز منجر به بررسی نامتعادل تعاونی ها می شود (نیلسون، 1986، نترینیاس، 2015). به این معنا، تمایل به تسخیر ادغام هویت اجتماعی و اقتصادی تعاونی ها (فیربیرن، 2003، مونی و گری، 2002) ندارد.
جامعه شناسی مدرن به دلیل وفاداری اش به چارچوب مرجع فردگرا و/یا جمع گرا مورد انتقاد قرار می گیرد (کراسلی، 2011، دوناتی و آرچر، 2015، دوناتی، 1991، دوناتی، 2010، دوناتی، 2013، امیربایر، 1997، میشه، 201). . از نظر پژوهش مشارکتی، نیلسون (1986) استدلال می کند که پژوهش مشارکتی نیز از این رویکرد فردگرایانه یا جمع گرایانه پیروی می کند. در اولی فرد به عنوان یک موجود محدود در نظر گرفته می شود (گرگن، 2009) و در دومی فرد بخشی از یک مجموعه توده خاکستری است (نیلسون، 1986). نیلسون (1986) نشان میدهد که هیچ یک از این رویکردها فضایی را برای رابطهپذیری که او آن را اجتماعی بودن (بر اساس برابری، کمک متقابل و مسئولیت) مینامد، فراهم نکرده است. او همچنین نشان میدهد که در حالی که نظریه تعاونی قبلی جامعهپذیری را در بر میگیرد، نظریه اخیر که بر اساس نظریه کنش جمعی اولسون (1965) ساخته شده است، تمرکز بر اجتماعی را کاهش داده یا حذف کرده است.
برخی از نظریه های کلیدی جامعه شناختی که برای کشف تعاونی ها استفاده می شوند عبارتند از: نظریه تبادل اجتماعی، نظریه های تعامل اجتماعی و نظریه شبکه. نظریه تبادل اجتماعی (Blau, 1964, Homans, 1958, Homans, 1961, Molm, 2003) ادعا می کند که افراد در صورتی که بدانند عملشان متقابل خواهد بود به روشی مشارکتی عمل می کنند. این رویکرد بهخاطر لحن بیش از حد فردگرایانهاش مورد انتقاد قرار گرفته است که نشاندهنده چگونگی عملکرد روابط اجتماعی واقعی در تعاونیها (Simmons & Birchall, 2005) یا شرکتهای معمولی نیست (O’Malley and Tynan, 2000). نظریه های تعامل اجتماعی (گافمن، 1955، گافمن، 1967، گافمن، 1970، گافمن، 1983) نیز تمایل به فردگرایی دارند، زیرا تمرکز بر ویژگی ها و ویژگی های افراد در تعامل است تا بر رابطه نوظهور (دوناتی و آرچر، 2015). نظریه شبکه (دژن و فورس، 1999؛ وایت، 2008) نیز در ادبیات تعاونی (برگ، 2016، نوکوویچ و هولم، 2012، سیمونز و بیرچال، 2008) بیشتر گرایش به جمع گرایی دارد و مورد انتقاد قرار گرفته است. (آذریان، 2010، دوناتی، 2010، وایت، 2008) به دلیل تقلیل آن از فرد به یک گره و جایی که تجزیه و تحلیل بر روی ارتباطات است تا بر رابطه (دوناتی و آرچر (2015).
در ادبیات تعاونی، توجه ویژه ای به مشوق های مبتنی بر رابطه مانند تعهد شده است (براون، 1985، جوسیلا و همکاران، 2012، جوسیلا و همکاران، 2014، جوسیلا و همکاران، 2012، کانتر، 1972، اوستربرگ. and Nilsson, 2009, Røkholt, 1999, Røkholt, 2000); شناسایی (اول بورگن، 2001)؛ اعتماد (جیمز و سیکوتا، 2005، اوله بورگن، 2001، اوله بورگن، 2004) و وفاداری اعضا (بویان، 2007، نس، 1999). در حالی که این انگیزهها برای موفقیت مشارکتی ضروری هستند، آنها نتایج رابطهای هستند (آرچر، 2013) نه خود فرآیند رابطهای. در واقع، آرچر (2013) نشان می دهد که چنین مطالعاتی می توانند به طور ناخواسته خود فرآیند رابطه را به پس زمینه سوق دهند.
نیلسون (1986) در بحث خود از روندها در نظریه تعاونی نشان می دهد که در حالی که نظریه برخی از عناصر اجتماعی را حذف کرده است، اما اجتماعی بودن اگرچه رو به کاهش است، همچنان در عمل تعاونی باقی می ماند. او استدلال می کند که نظریه تعاون نیاز به بازپس گیری آن عناصر اجتماعی دارد که اگر وارد شوند
او می تواند «تعاونی ها را برای تعدیل گرایش به سمت انحطاط تحت تأثیر قرار دهد» (ص. 376). نیلسون (1986) استدلال میکند که اگر قرار است نظریه تعاون به آرمانهای تعاونی وفادار بماند، باید خود را در عمل تعاونی مستقر کرده و نظریه را از آنجا بسازد. علاوه بر این، پیشرفتهای جدید در جامعهشناسی رابطهای و نوشتههای فلسفی درباره دیالوگگرایی نیز احتمالات نظری را ارائه میدهد که میتواند به محققان تعاونی اجازه دهد تا تمرکز بدون مانعی بر پویایی رابطه تعاونیها داشته باشند.
چندین جامعه شناس (آرچر، 1995، کراسلی، 2011، کراسلی، 2014، دوناتی، 2010، دوناتی، 2015، پورپورا، 2015) خواستار بازسازی بنیادی جامعه شناسی به سمت جامعه شناسی رابطه ای هستند که فرد را به عنوان یک موجودیت محدود نمی شناسد. 2009) اما به عنوان یک موضوع رابطه ای (دوناتی و آرچر، 2015) و جایی که تمام واقعیت رابطه ای است (دوناتی و آرچر، 2015، گرگن، 2009). این در تضاد با چارچوب نظری سیستمهای لومان است، که به نظر میرسد در ادبیات تعاونی در حال افزایش است (Ntrinias, 2015؛ Iliopoulos & Valentinov, 2017؛ Valentinov & Iliopoulos, 2021) که در آن تعاونی به عنوان یک شرکت محدود در نظر گرفته میشود. و سیستم عملیاتی بسته (Iliopoulos & Valentinov، 2017). کنش متقابل رابطهای در چارچوب لومان، به گفته دوناتی (2016)، به ارتباط خلاصه میشود و به جای رابطهگرایی، رابطهگرا است. جامعه شناسان رابطهای بر اهمیت هستیشناسی آغازین تأکید میکنند و استدلال میکنند که محققان، که از دیدگاه فردگرا یا جمعگرایانه شروع میکنند، در مورد روابط اجتماعی صحبت میکنند اما به درک واقعی آن نزدیک نیستند (دوناتی و آرچر، 2015).
4. گنجاندن رابطه در نظریه تعاون
دیدگاه رابطهای یا گفتوگو در رابطه عضو-تعاون دیدگاه بسیار متفاوتی را ارائه میدهد که پتانسیل باز کردن چارچوب جدیدی برای درک تعاونیها را دارد. مفهوم رابطه گرایی در بسیاری از ادبیات مانند جامعه شناسی برجستگی بیشتری پیدا کرده است (آرچر، 1995، کراسلی، 2011، کراسلی، 2014، دوناتی و آرچر، 2015، دوناتی، 2010، دوناتی، 2015، امیربایر، 1997، پورا، پورا، 1997، 2015)، فلسفه (بوبر، 1921/1970؛ مید، 1934؛ باختین، 1990، باختین، 1993؛ لویناس، 1969، لویناس، 1989؛ لینل، 2009)، روانشناسی اجتماعی (Gergen, 1909,9.9.20) ، بازاریابی (فیتزپاتریک و همکاران، 2015، هاینونن و استراندویک، 2015، واری و بالانتاین، 2006) و نظریه سازمانی (چیا و هولت، 2006، کوپر، 2005، شوتر، 2015). اگرچه تعاونیها اساساً یک موجودیت رابطهای هستند، و در حالی که این امر به طور گسترده تأیید میشود، تا آنجا که نویسنده میداند، ادبیات تعاونی تا حد زیادی با این ادبیات مبتنی بر رابطه درگیر نشده است – حتی اگر بوبر (1950) همراه با کروپوتکین (1902:1972) متفکران تأثیرگذار در تفکر تعاونی قبلی بودند.
بسیاری از ادبیات رابطهگرایی از آثار فیلسوفان پیشین (به ویژه بوبر، 1921/1970؛ باختین، 1990، باختین، 1993؛ لویناس، 1969، لویناس، 1989) استفاده میکنند. کانون اصلی این فیلسوفان فضای گفتگوی «بین» (بوبر، 1947، ص 241) «من» و «دیگری» است (Bakhtin, 1990, Bakhtin, 1993, Buber, 1947, Mead, 1934) یا بین من و گروه (شاتر، 2015). از این فضای بینالمللی بهعنوان هستیشناسی بینانسان (بوبر، 1965) یا «بینجهان» نیز یاد شده است (لینل، 2009، ص 145). خارج از این فضای میانی است که رابطه ظاهر می شود. مفهوم ظهور در اینجا مرکزیت دارد، جایی که رابطه اجتماعی به عنوان یک موجودیت سوم با قدرت های زاینده خود ظاهر می شود، جایی که “تقابل روابط اجتماعی می تواند منجر به اثرات نوظهوری شود که نمی توان آنها را به عناصر اساسی یا شرایط ساختاری تقلیل داد” (بسان، 2015، ص 140) و جایی که روابط اجتماعی را نمی توان نه به عنوان “پلی بین و نه به عنوان آمیزه ای از اجزای فردی و سیستماتیک” تصور کرد (دوناتی، 2010، ص 14). آرچر (2010) نشان می دهد که “بنابراین ویژگی های ظهور رابطه ای هستند، آنها در خود عناصر موجود نیستند، اما نمی توانند جدا از آنها وجود داشته باشند”.
آرچر، 1995، آرچر، 2013 به این ظهور به عنوان ریختزایی اجتماعی اشاره میکند که در آن ساختار رابطهای نوظهور یک شکل سازمانی مستقل است که ویژگیهای رابطهای متمایز خود را دارد. دوناتی و آرچر (2015) استدلال میکنند که جامعهشناسان، حتی آنهایی که در مورد روابط صحبت میکنند، اشتباه میکنند که بر غرضورزی یا هدف مشترک بازیگران منفرد در رابطه تمرکز میکنند تا بر رابطه بهعنوان یک موجودیت نوظهور در خود با ویژگیهای خاص خود. generis (دوناتی، 2010، ص 65) که از فرآیندهای فکری عقلانی یا عمدی ناشی نمی شود (گاردینر، 1996).
در عین حال، هستی شناسی رابطه ای منجر به رقیق شدن فردیت نمی شود، بلکه از طریق پاسخ به دیگری است که فرد هویت خود را کشف می کند (گاردینر، 1996). رابطه از نظر بوبر، باختین و لویناس در مورد آمیختگی فرد نیست
و دیگری؛ من متمایز می ماند و از طریق تجربه باز بودن در برابر دیگری است که من فردیت خود را کشف می کند (گاردینر، 1996). این گشودگی نسبت به دیگری بدون غرض ورزی ابزاری است، اما در عین حال متمایز می ماند و از طریق کنش روابط فرد یاد می گیرد که دیگران و خود را درک کند (گاردینر، 1996، تالون، 1978).
گرگن (2009) پیشنهاد میکند که این فقدان آگاهی ریشه در فرآیندهای فکری مبتنی بر «دیدگاه روشنگری از خود مستقل» دارد که به گفته او «سیالیت» و توانایی نگهداری واقعیتهای چندگانه و متضاد را مسدود کرده است. این امر مستلزم تغییر دیدگاه جامعه و رابطه است، از «مجموعه افراد و گروهها» به «شناخت نیرویی غیرقابل تقسیم و نهفته که هر سه اصطلاح (فرد، گروه و بینبین) را متراکم و به هم متصل میکند. در یک سطح اولیه و غیر قابل تشخیص». از نظر سازمان، این می تواند “تجلیات یک جنبش نهفته یا زمینه روابط” باشد (Chia & Holt, 2006, p. 638). این تأخیر که همیشه از دسته بندی های صریح دور می شود (کوپر، 2005، اودونوهو، 2015) و تنها از طریق فرآیند رابطه آشکار می شود توسط کوپر (2005) به شرح زیر است:
«رابطه از طریق تبدیل امر نهفته به آشکار، حوزه ماقبل هدف و معلق به جهان عینی اهداف تحقق پذیر و کنش هدفمند را باز میگرداند. و به همان میزان معنادار، جهان آشکار اشیاء و اهداف آنها را با مکان و زمان نهفته ماقبل هدف و معلق بازنگری می کند. به این معنا، عاملیت انسانی بیان رابطهگرایی است، ساخت مستمر آشکار از نهان و الهامبخش مستمر آشکار به وسیله پنهان. کار عام جهان بشری، ارتباط مجدد مستمر رابطه است.»
در این مقاله از این تأخیر به عنوان پتانسیل یاد می کنیم. نقل قول کوپر در بالا نشان می دهد که تنها از طریق رابطه گرایی است که بالقوه (تاخیر) آشکار می شود.
4.1. رابطه و سازمان ها
از طریق همین «هماهنگی رابطهای» است که سازمانها به وجود میآیند (گرگن، 2009، ص 312) و رفاه مستمر خود را حفظ میکنند (فولت، به نقل از گراهام، 1995). گرگن (2009) تاکید می کند که فرآیندهای رابطه ای برای شروع پویا هستند، اما در طول زمان انگیزه طبیعی این است که “بر آنچه کار می کند نگه دارید” و در نتیجه پتانسیل تخریب حیات رابطه ای سازمان را ایجاد می کند (ص. 317). برای حفظ جریان رابطه ای، گرگن (2009) اهمیت نگاه کردن به اعضای سازمان و سازمان را نه به عنوان موجودیت های محدود، بلکه به عنوان موضوعات رابطه ای برجسته می کند. او اشاره میکند که وقتی بین افراد درون و بیرون سازمان «جدایی ایجاد شد»، «زمینههای شکست آن فراهم میشود… مشکل اصلی در اینجا، جدایی از زمینه است. همانطور که واقعیتها و ارزشهای درون سازمان همهگیر میشوند، دنیای بیرونیها نیز بیربط، بیگانه یا متضاد میشود.»
هنگامی که این اتفاق می افتد، گرگن (2009) معتقد است که پایان سازمان یا نهاد یا سیستم را فرا می خواند، مهم نیست چقدر قدرتمند است. برای مقابله با این، او نشان می دهد که نیاز به حرکت از منطق وجود محدود به موجود رابطه ای وجود دارد که با هم کار کنند. او این موضوع را اینگونه خلاصه می کند:
بنابراین [] چالش اصلی این است که سازمان و محیط آن را به همگامی مولد متقابل برسانیم … از منطق وجود محدود … وظیفه جمع آوری اطلاعات در مورد “آنها” و تعیین چگونگی شکل دادن به پاسخ های آنها است. با این حال، از دیدگاه رابطهای، چالش جایگزینی این دیدگاه گاه به گاه با منطق کنش مشترک است. این است که بپرسیم “چگونه می توانیم با هم یک رفاه ایجاد کنیم”.
با تمرکز بر یکپارچگی و مشارکت در جهت رفاه مشترک، هستی شناسی رابطه ای به ویژه برای مطالعه چرایی و چگونگی تعاونی ها مناسب به نظر می رسد.
آنها نشان میدهند که این فضای رابطهای میانی مبتنی بر گفتوگوی دوجانبه و باز است که در آن شرکتکنندگان «تولیدکنندگان مشترک هستند، دانش و اراده… و قابلیتهای رابطهای» (ص 50) را به رویارویی میآورند. فیتزپاتریک و همکاران (2015) در چارچوب رابطهای خود برای خدمات از این فضای بینالمللی به عنوان ظهور «ما رابطهای» یاد میکنند. آنها به صورت نموداری این فضای “ما رابطه ای” را به صورت زیر ارائه می کنند:. نمودار
اقتباس از کوک (2018) و فیتزپاتریک و همکاران. (2015).
فیتزپاتریک و همکاران (2015) نشان می دهد که تنها از طریق همکاری و همکاری است که “رابطه ما” پدیدار می شود.
4.2. درک تعاونی ها از دیدگاه رابطه گرایی
در حالی که همه سازمانها از فرآیندهای رابطهای بیرون میآیند، تعاونیها بهویژه به رابطهای وابسته هستند (Tregear & Cooper, 2016؛ Wynne-Jones, 2017). آنها می گویند
rge از فرآیندهای رابطه ای خارج شده و از طریق آنها بازتولید می شوند (Briscoe and Ward, 2000, Briscoe et al., 1982, Stryjan, 1989, Stryjan, 1994). شوتر (2015) فضای رابطهای را به عنوان فضایی شناسایی میکند که امکان ظهور رمان را فراهم میکند و بین موجودات متقابل وجود دارد – فرد و فرد، فرد و گروه، گروه و گروه. این فضای رابطه ای میانی است که در آن ظهور رخ می دهد، نه در فضای خصوصی منفرد فرد یا گروه، بلکه فضای میانی است که موجودیت «سومین» است (دوناتی و آرچر، 2015) در رابطه. قدرت تولید مستقل خود را دارد.
«دستیابی و حفظ رابطه ما مشکل همه انجمنهای داوطلبانه است… اغلب زمانی که انجمن تأسیس میشود، ما در ابتدا واضح به نظر میرسد… اما با گذشت زمان، روابط بین اعضا تغییر میکند، از جمله آنهایی که منجر به تضعیف و ناپدید شدن میشود. موضوع رابطه… جایی که انجمن داوطلبانه نسبت به روابط اولیه در سطح خرد بیپاسخ میشود».
هنگامی که تعاونی ها ظهور می کنند، این کار را از طریق فرآیندهای رابطه ای انجام می دهند که پویا هستند و در ایجاد تعاونی کار می کنند. گرگن (2009) نشان می دهد که اضافه کاری تمایلی به تلاش برای “میخکوب” این موفقیت وجود دارد و در این فرآیند روابط در تعاونی “یخ زده” می شود (بریسکو، 1971a). تنها از طریق گشودن به فرآیندهای رابطهای است که تعاونی میتواند به طور پویا رابطه «ما» را تکامل داده و بازتولید کند، و در نتیجه به طور ماهرانه از ظرفیت هدایت اعضای خود استفاده کند. این ظرفیت هدایت به عنوان «نابغه تعاونی» (کوک، 2018) «دانش تعاونی» (Tregear and Cooper (2016) برای اعضای دارای نقش حاکمیتی و «هوش انجمنی» (MacPherson, 2002؛ Novkovic و همکاران، 2022) برای اعضای گسترده تر. برای به دست آوردن درک نقش “ما-رابطه” در توسعه تعاونی ها، ما Cook (2018) Lifecycle Framework و Fitzpatrick et al.’ s (2015) نمودارهای چارچوب رابطه. این در زیر در نمودار 3 ارائه شده است.
بازتولید شده از فیتزپاتریک و همکاران. (2015:467).
همانطور که در P1 مشاهده می شود، تعاونی از “رابطه ما” بیرون می آید که تا P2 ادامه می یابد. با این حال، همانطور که تعاونی در P3 بالغ می شود، رابطه ما کوچکتر می شود. “تقلب” کوک می تواند به حفظ “رابطه ما” کمک کند. تجزیه و تحلیل Ntrinias (2015) از تغییر تعاونی از طریق نظریه سیستم های لومان، بازتولید هویت/تفاوت تعاونی از P1 تا P3 را به تصویر می کشد، که طی آن تعاونی، برای ادامه حیات خود، باید از بازتولید ساختار عضو اطمینان حاصل کند. که تفاوت تعاونی را به عضوی (که در مدل سیستم های لومان خارجی است) منتقل می کند و تصمیم گیری سیستم داخلی را برای تعاونی ساده می کند. این در درجه اول از طریق مکانیسم ارتباط انجام می شود. در طول P4 ساختار عضو شروع به از دست دادن قدرت خود می کند و تعاونی شروع به زوال می کند. Ntrinias (2015) نشان می دهد که نقش عضو به یک “حامی” یا “نماد گفتمان سازمانی” کاهش می یابد (صفحه 207).
وقتی تعاونی در P4 رو به زوال میرود، عضو و سازمان از هم جدا میشوند و «ما-رابطه» ناپدید میشود، جایی که تعاونی «به روابط اولیه در سطح خرد یا عضو بیپاسخ میشود» (دوناتی و آرچر، 2015). هنگامی که co-op به P5 رسید و اگر تصمیم به “اختراع مجدد” کرد (به عنوان یکی از انتخاب های ارائه شده توسط Cook، 2018)، این امر مستلزم فعال سازی عضو فراتر از این نقش کاهش یافته است. به نظر می رسد نظریه لومان در مرحله P5 کمتر مرتبط باشد، اگر تعاونی اختراع مجدد را انتخاب کند، زیرا مرز سازمانی سیال تر می شود و عضو دوباره به عنوان یک عامل فعال وارد سیستم سازمانی می شود. از این رو، برای اطمینان از ظهور مجدد «ما-رابطه» نیاز به باز بودن و همکاری دارد (دوناتی و آرچر، 2015، فیتزپاتریک و همکاران، 2015، گرگن، 2009) یا «منطق کنش مشترک» (گرگن، 2009، ص 344) با عضویت. کوک با استناد به فولتون (2001) اهمیت “عضو کارآفرین جمعی و رهبری مدیریت” را در این زمان از اختراع مجدد برجسته می کند. با این حال، ممکن است بیشتر «رها کردن افسار» عضویت و استفاده از هوش انجمنی (مک فرسون، 2002) عضویت باشد. این «رها کردن افسار» به خوبی توضیح داده شده است (اگرچه در شرایطی متفاوت پس از بحران مالی 2008) در نقل قول زیر.
“در سوارکاری تمرینی وجود دارد – وقتی یک سوار در بیابان گم می شود، می پذیرد که غرایز خودش اکنون در بهترین حالت با غرایز اسبش برابر است. او افسار را رها می کند. در موارد کافی برای تثبیت اسطوره، اسب راهی به خانه پیدا می کند… دولت ما می تواند آنقدر روشن فکر باشد. با مردمی باهوش، جمعیتی فوقالعاده از متفکران فرهیخته گرفتار خارهای شرایط، با تیم
در دستان آنها – مباشران ملت ما باید کنترل ها را رها کنند، نه اینکه آنها را در یافتن، پرورش و حمایت از کانون های درخشان و شکننده امید مهار کنند.» (بویل، 2012)
این رها شدن از کنترل برای ظهور رهبری اعضا مستلزم شرایط زمینه ای و مکانیزم خاصی است تا این ظهور امکان پذیر شود.
5. نقش زمینه و مکانیسم
یکی از موضوعاتی که در ادبیات جامعهشناسی رابطهای و فلسفه محاورهای جریان دارد، این ایده است که رابطهگرایی وابسته به زمینه است (لویناس، 1989، لینل، 2009). تمرکز ویژه ای به نقش زمینه در این است که در «زمان و مکان زیسته» قرار دارد (گاردینر، 1996، ص 122) و به پاسخ به جهت گیری درک شده دیگری (لینل، 2009).
5.1. متن نوشته
5.1.1. زمینه: تعبیه در محل
فیلسوفان (به ویژه باختین، بوبر، لویناس) تمرکز ویژه ای بر «مرکز زندگی روزمره زندگی-جهان» (گاردینر، 1996، ص 125) و رابطه مستقیم رو در رو (نیلون، 1997) دارند. بدون واسطه و یک «تجربه خالص بدون مفهوم» است (لویناس، 1989، ص 59). رویارویی مستقیم رو در رو حاوی یک «اجبار به پاسخ» است که در آن «تجربه شخص مقابل نیز یک پدیده ملموس و اجتماعی است» (Nealon, 1997, p. 131) و «اخلاق گفتگو به طور ارگانیک از درون پدیدار می شود. پیوندهای اجتماعی چهره به چهره تماس اجتماعی روزمره» (گاردینر، 1996، ص 122).
این اخلاق موقعیتی (گاردینر، 1996، ص 123) همچنین به عنوان یک «فلسفه اول» (Nealon، 1997، ص 134) عمل می کند که «قبل از تثبیت هر قواعد نظری یا هنجارهای سیاسی رفتار اخلاقی» (Nealon, 1997) است. ، ص 131). این، همانطور که نیلون (ص. 134) نشان میدهد «به نظر میرسد با ارائه مفهومی مبتنی بر اجتماعی و قانعکننده از اخلاق که به طرحهای هستیشناختی الزام انتزاعی کانتی متوسل نمیشود، راهی برای خروج از بنبست سیاست هویت ارائه میدهد».
گاردینر (1996) تأکید می کند که پیوند بین اخلاق و رابطه گرایی روزمره توسط نظریه پردازان اجتماعی مدرن “به طور کلی نادیده گرفته شده است”. این احتمالاً در نظریه تعاون نیز نادیده گرفته شده است، همانطور که نیلسون (1986) در بحث خود از کاهش نقش اجتماعی در نظریه تعاون نشان داد. اصول تعاونی قواعد اخلاقی یا منشور اخلاقی انتزاعی تعاونی ها هستند و از این رو، مانند جامعه، نمی توانند به عنوان اولین فلسفه در هدایت رفتار اخلاقی عمل کنند. از این نظر، وابستگی کامل به اصول به تنهایی می تواند به عنوان مانعی برای ظهور «اخلاق گفتگو» (Nealon, 1997, p. 131) یا «جریان رابطه» (Gergen, 2009, p. 47) عمل کند. تعاونی نیلون در بررسی اخلاقیات فیلسوفان لویناس و باختین به این نتیجه میرسد که فلسفه اول از کدهای اخلاقی انتزاعی بیرون نمیآید، بلکه در عوض نیازمند نزدیکی و پاسخ به تجربهای زنده در زندگی روزمره است.
باومن (1995) از این پاسخ غیر عمدی به دیگری به عنوان محوری برای درک خود از اخلاق استفاده می کند. به همین ترتیب، اسمیت و هیگینز (2000) در نقد بازاریابی رابطه مند از حس اخلاقی بودن و نزدیکی لویناس استفاده می کنند و نشان می دهند که وقتی چهره از بین می رود، از طریق از دست دادن نزدیکی، “مسئولیت اخلاقی نسبت به دیگری کاهش می یابد” (اسمیت). و هیگینز، 2000، ص 86).
5.1.2. درک دیگری
چندین نویسنده (چیا و کینگ، 2001؛ شوتر، 2008؛ ویتگنشتاین، 1980) تأکید ویژه ای بر نقش جهت گیری در روابط گفت و گو دارند، جایی که شوتر، 2008، شوتر، 2015 علاوه بر این، مشکلات جهت گیری را با مشکلات رابطه ای برابر می داند و بیان می کند که تنها مشکل وجود دارد. یکی از جهت گیری است.
تمرکز خاص بر جهت گیری گشودگی نسبت به رابطه شکل گرفته و تحت تأثیر جهت گیری دیگری در تعامل است (لویناس، 1989، لینل، 2009). لینل (2009) تأکید می کند که تمایل به درگیر شدن در یک تعامل گفت و گو مبتنی بر “پاسخگویی و انتظار” نسبت به جهت گیری “دیگری” در تعامل است و این پیش بینی همیشه در چارچوب ادراک صورت می گیرد (نیسر، 1978، به نقل از). در لینل، 2009). برای انجام گفت و گو، باید درک باز بودن دیگری و همچنین گشودگی نسبت به دیگری وجود داشته باشد (دریدا، 1991، در تفسیر لویناس).
بیرچال (2013) با نوشتن از زمینه سازمان تعاونی، اهمیت پاسخگویی به “دیگری” را هنگامی که نشان می دهد که “افراد را می توان برای مشارکت در مشاغل تحت مالکیت مشتری متقاعد کرد، مشروط بر اینکه مدیران و مدیران آن مشاغل بخواهند” را برجسته می کند. آنها به».
5.2. مکانیسم های رابطه
مکانیسم کلیدی مورد بحث در ادبیات رابطه “باز بودن” است (مک نامی و همکاران، 1999). این گشودگی باید غیرابزاری باشد (دوناتی و آرچر، 2015، گاردینر، 1996) و بدون قید و شرط (لویناس، 1989) برای ظهور رابطه (مک نامی و همکاران، 1999). همانطور که در بالا ذکر شد، زمینه “مجاورت” و “ادراک از دیگری” مکانیسم های رابطه ای مانند “باز بودن” را به وجود می آورد.
واقع گرایان انتقادی استدلال می کنند که در حالی که اجتماعی
جهان ذاتاً باز است (براون و رابرتز، 2014، ص 314)، مکانیسمها را میتوان در سیستم نسبتاً بسته یک ساختار خاص «منزوی» کرد و گرایشهای حاصل را میتوان در دنیای باز روزمره کاوش کرد (سایر، 2000، ص 127). این گرایشها، در حالی که قوانین جهانی نیستند (همانطور که در پوزیتیویسم فرض میشود)، میتوانند درجهای از ثبات در مکان و زمان داشته باشند (جونز، 2011) و لاوسون (1989) آنها را demi-regs نامیده است. برای کشف این مکانیسمها، واقعگرایان انتقادی استدلال میکنند که مطالعات باید بین دادهها و نظریه «به این سو و آن سو» بروند (جونز، 2011) همانطور که از طریق استعاره کارآگاه به تصویر کشیده شده است (جونز، 2011، ص 205). جونز (2011) نشان می دهد که “این نظریه برای استخراج زمینه ای استفاده می شود که شرایط ایده آل را برای راه اندازی مکانیسم های مورد نظر ایجاد می کند”. در حالی که Lacouture و همکاران. (2015) نشان می دهد که ممکن است بین زمینه و مکانیسم برای محققان سردرگمی وجود داشته باشد، آنها از بازگشت به تعریف هر دو برای وضوح حمایت می کنند. زمینه توسط پاوسون و تیلی (1997) به عنوان «موقعیتهای مکانی و نهادی موقعیتهای اجتماعی در کنار هم، با هنجارها، ارزشها و روابط متقابل موجود در آنها» تعریف میشود. از سوی دیگر مکانیسم ها پاسخ یا استدلال عوامل انسانی به شرایط یک زمینه یا مداخله از قبل موجود هستند (Dalkin, Greenhalgh, Jones, Cunningham, & Lhussier, 2015, Stame, 2004).
5.3. تنظیمات زمینه-مکانیسم-نتایج
رابطه بین زمینه و مکانیسمها، که یکی از ویژگیهای کلیدی واقعگرایی انتقادی است، از طریق پیکربندی نتایج مکانیزم زمینه (CMO) Pawson and Tilley (1997) به دست میآید. آنها پیشنهاد میکنند که تحقیقات مبتنی بر واقعگرایان باید پیکربندیهای CMO را شناسایی کنند که در آن C + M = O. Pawson و Tilley (1997) در توضیح خود از این پیکربندی نشان میدهند که محققان باید شرایط زمینههایی را شناسایی کنند که مکانیسمهای مختلفی را تحریک میکنند و سپس نتایج خاصی را ایجاد میکنند. پیامدهای گاه به گاه از مکانیسم هایی که در زمینه ها عمل می کنند به دست می آیند» (پاوسون و تیلی، 1997، ص 58). نتیجه مورد توجه در این مقاله، پتانسیل تعاونی است. در حالی که پاوسون و تیلی (1997) با مداخله یا برنامه اجتماعی برای تغییر یک زمینه خاص شروع می کنند، د سوزا (2013، ص 142) از نیاز به شروع با زمینه حمایت می کند و پیشنهاد می کند که برای توضیح تغییر باید «وجود داشته باشد. درک عمیقتر زمینههای از قبل موجود و مکانیسمهای در حال اجرا قبل از معرفی هر برنامه اجتماعی (یا برنامه تغییر). این امر به ویژه در زمینه مشارکتی، با معرفی مداخلاتی مانند کمپین های تعهد اعضا یا تجدید ساختار و غیره مهم است.
5.3.1. بحث در مورد زمینه و مکانیسم ها در یک محیط اتحادیه اعتباری
نویسنده این مقاله تعدادی از مطالعات را در زمینه اتحادیه اعتباری انجام داد (Byrne, 2018). یافته های این مطالعات در اینجا به اختصار مورد بحث قرار می گیرد. تمرکز این مطالعات بررسی نقش زمینه در ایجاد مکانیسمهای رابطهای بود. متغیرهای زمینه کلیدی نزدیکی و درک دیگری بود. مکانیسم های کلیدی باز بودن نسبت به رابطه (عضو و CU) بود. اینها در نمودار 4 در زیر ارائه شده است.
یافتههای این مطالعات نشان میدهد که زمینه نقش مهمی در شکلدهی باز بودن به رابطه برای اعضا و کارکنان اتحادیه اعتباری (کارکنان و داوطلبان) دارد. نزدیکی بین عضو و اتحادیه اعتباری بر احتمال داشتن اولویت ارزش رابطه ای اعضا و بر گشودگی کارکنان اتحادیه اعتبار نسبت به دانش اعضا تأثیر می گذارد. این گشودگی نسبت به دانش و ورودی اعضا، همانطور که توسط اعضا درک میشود، بر میزان باز بودن یا تمایل اعضا برای مشارکت در فعالیتهای نوع رابطه با اتحادیه اعتباری تأثیر میگذارد. زمینه و مکانیسم های رابطه ای باعث ظهور نتایج رابطه ای (اعم از مثبت یا منفی) می شود. این در نمودار ترکیبی (چارچوب چرخه زندگی تعاونی کوک و نمودارهای چارچوب رابطه فیتزپاتریک و همکاران و پیکربندیهای CMO Pawson و Tilly) 4 نشان داده شده است.
6. نتیجه گیری
این تأکید بر نقش زمینه (جاسازی یا مجاورت و جهتگیری) ما را به عملکرد تعاونی برمیگرداند همانطور که در ابتدای این مقاله مورد بحث قرار گرفت. همچنین بر اهمیت اجازه دادن به تئوری تعاونی برای بیرون آمدن از عمل همانطور که توسط نیلسون (1986) تاکید شده است، تاکید می کند. با چارچوببندی این ظهور از طریق نظریه رابطهای، به محقق تعاونی اجازه میدهد تا پتانسیل تعاونیها را بهتر درک کند. این امر درک عمیقتر و یکپارچهتر تعاونیها را تسهیل میکند و همانطور که در مقاله بحث شد، پایه بهتری برای توسعه تئوری تعاون ایجاد میکند. توسط سایر محققین ذکر شده است که یک شکاف خاص در تحقیق مشارکتی ناتوانی آن در یکپارچگی است.
دوگانه گرایی را در تعاونی ها، مانند عضو/سازمان، رتبه بندی کنید. ساختار/فرآیند؛ اهداف اجتماعی/اقتصادی
دیدگاه رابطه گرایی مستقیماً به این مشکل ادغام در تعاونی می پردازد زیرا امکان ادغام عضو و تعاونی و ادغام اجتماعی و اقتصادی را فراهم می کند. اگرچه نظریه های اقتصادی به طور خاص، و نظریه های جامعه شناختی به میزان کمتر، به طور طبیعی به سمت جدایی گرایش دارند، رابطه گرایی مبتنی بر یکپارچگی است (گرگن، 2009). در یک چارچوب اقتصادی/جامعهشناختی، محقق باید تلاشی آگاهانه برای یکپارچگی انجام دهد، در حالی که از منظر رابطهگرایی، یکپارچگی نقطه شروع است. هستی شناسی رابطه ای به محقق اجازه می دهد تا مستقیماً به مشکل کلیدی تعاونی ها یعنی ادغام ابعاد اجتماعی و اقتصادی بپردازد. برای اینکه تعاونی در این فضای رابطهای عمل کند، باید خود و اعضایش را بهعنوان سوژههای رابطهای ببیند تا محدود. از این رو، جهت گیری (شاتر، 2008) یا «نقطه شروع» (بوبر، 1950، ص 69) ضروری است. گرگن (2009) خواستار تغییر از “جهت گیری ابزاری” به “منطق کنش مشترک” است.
هستیشناسی رابطهای همانطور که در این مقاله مورد بحث قرار گرفت، محققان مشارکتی را قادر میسازد تا این دوگانگیها را به روشی معنادارتر و بدون دردسر ادغام کنند. این امر به نظریه تعاونی اجازه میدهد تا خود را از محدودیتهای توجیه، مقایسه و «تطبیق» صرف رها کند و خود را بهعنوان یک نیروی مولد که ذاتاً از «تخیل تعاونی» الهام گرفته است، توسعه دهد. از نظر عملکرد تعاونی، چارچوبی برای بیان «چگونه» اختراع مجدد ارائه می دهد.
مفاهیم کلیدی از ادبیات رابطه گرایی در جدول 4 زیر آورده شده است.
جدول 4. خلاصه مفاهیم کلیدی از ادبیات رابطه.
مفاهیم کلیدی از ادبیات ارتباطی مربوط به تعاونی ها ارتباط با ادبیات و عمل تعاونی.
Emergence باعث می شود که محققان به جای تمرکز بر نتیجه، بر روی شرایط زمینه ای و مکانیزم تمرکز کنند.
شرایط زمینه ای به محقق/کارورز تعاونی اجازه می دهد تا در مورد طراحی و زمینه تعاونی فکر کند (به نظر می رسد که زمینه در ادبیات تعاونی توجه بسیار کمی دارد.
ایجاد مشترک بین عضو و تعاونی تمرکز را از لفاظی اعضا به مشارکت با عضو تغییر می دهد. همچنین به اهمیت نقش هدایت اعضا پی می برد.
پتانسیل و تأخیر چارچوبی نظری ارائه می دهد که از آن می توان مفاهیم مهم تعاونی را که در ادبیات تعاونی ظهور کرده اند – نبوغ تعاونی (کوک، 2018)، دانش تعاونی (Tregear & Cooper, 2016) مورد مطالعه قرار داد. ، هوش انجمنی (مک فرسون، 2002)، جامعه پذیری مورد استفاده در زمینه مشارکتی (نیلسون، 1986).
نزدیکی در حالی که بسیاری از تعاونی ها تمایل دارند که از نظر جغرافیایی در عمل گنجانده شوند، تمرکز بسیار کمی بر این شرایط زمینه ای در ادبیات است. در تجدید ساختار ادبیات به سختی مورد توجه قرار می گیرد.
باز بودن یک اصل کلیدی تعاونی
بینجهانی به پژوهشگر/متخصص اجازه میدهد تا بر اساس دوگانگی فکر کند
فرآیند به جای نتایج اجازه می دهد تا به جای صرفاً نتیجه، روی فرآیند مشارکتی تمرکز شود.
اهمیت تئوری برآمده از عمل، تمرکز را از تسلط تئوری در ادبیات تعاونی مجدداً جهتگیری میکند.
تمرین تعاونی فضای بسیار مفیدی برای کشف رابطه در سطح خرد فراهم می کند.
دیدگاه خود را بنویسید