یکشنبه ۲۴مهرماه برابر با ۱۶ اکتبر روزی تاریخی در تقویم سیاسی چین و حزب کمونیست این کشور خواهد بود. در این روز حزب کمونیست چین (CCP) بیستمین کنگره ملی خود را که بالاترین سطح و مهم‌ترین مجمع رهبری ارشد سیاسی و نظامی چین است، آغاز کرد. کنگره‌های حزبی گذشته نقطه عطف مهمی در توسعه حزب و کشور بوده است. کنگره هشتم حزب، در سال۱۹۵۶، شاهد حذف تفکر مائوتسه تونگ (که ایدئولوژی رهبر انقلابی را تثبیت کرده بود) از اساسنامه حزب بود که یک شکست موقت برای مائو پس از یکسری سیاست‌ها و اشتباهات سیاسی بود.

 در چهاردهمین کنگره حزب، در سال۱۹۹۲، رهبری از اصطلاح «اقتصاد بازار سوسیالیستی» پرده‌برداری کرد تا به دنبال سرکوب خشونت‌آمیز حزب علیه معترضان در میدان «تیان آن‌من» در سال۱۹۸۹ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ظرف دو سال بعد از آن، جهت‌گیری مجدد سیاست اقتصادی را نشان دهد. در سال۲۰۰۲، شانزدهمین کنگره حزب به‌طور رسمی تئوری راهنمای «سه نماینده» را در قانون اساسی حزب گنجاند و راه را برای تلطیف آشکار موقعیت حزب کمونیست در قبال شرکت‌های خصوصی هموار کرد. در چند دهه گذشته، تمام کنگره‌های حزبی دیگر شاهد انتقال منظم و مسالمت‌آمیز قدرت از یک رهبر به رهبر دیگر بوده است؛ یک شاهکار نادر برای یک نظام اقتدارگرا.

 

 

«جود بلانشت» در تحلیلی در فارن‌افرز نوشت: در بیستمین کنگره حزبی، حزب کمونیست چین پرسنل خود را تغییر می دهد، گزارش‌هایی منتشر می‌کند و تصویری از وحدت و انضباط سخت را به نمایش می‌گذارد. اما این جلسه بیشتر «مرثیه» خواهد بود تا «دگرگونی». با وجود شکوه و عظمتی که کنگره حزب را دربرگرفته است؛ اما لحظه‌ای نگران‌کننده را برای حزب رقم خواهد زد. سومین دوره بی‌‌سابقه «شی جین پینگ» به‌عنوان دبیرکل، حزب کمونیست چین را به آسیب‌های دوران مائو بازمی‌گرداند و همزمان آن را به سمت آینده‌‌ای با رشد پایین، تشدید تنش‌‌های ژئوپلیتیک و عدم اطمینان عمیق سوق می‌‌دهد. تداوم حکومت «شی» به این معنی است که درباره پرسش‌های بزرگ آینده چین، بعید است که پکن سیاست‌های خود را به‌طور چشمگیری تغییر دهد:

 

پس از یک دهه حضور در قدرت، انگیزه‌ها، مفروضات و قضاوت شی از پیش روشن است. روابط دوجانبه با ایالات متحده، دیدگاه پکن درباره روابط دولت-بازار، استفاده از زور در برابر به تایوان، همسویی استراتژیک با مسکو، رویکردش به حکمرانی اقتصادی، هیچ یک از اینها اساسا در کنگره یا پس از آن تغییر نخواهد کرد. این نشست نه به‌عنوان نمایشی از رویکرد جدید دراماتیک به حکومت یا سیاست، بلکه به‌عنوان یک نمایش سیاسی ناب با هدف اطمینان دادن به شهروندان چینی و متقاعد کردن مخاطبان جهانی طراحی شده مبنی بر اینکه حزب در زمان «شی» با هدف تبدیل چین به یک قدرت بزرگ سوسیالیستی، ثابت قدم و متحد باقی می‌‌ماند.

اما هدف گرفتن مقصد و رسیدن به آن دو موضوع جداگانه است. تسلط «شی» بر نهادهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی چین بسیار قوی است و برنامه‌های اعلام‌شده‌اش برای آینده چین بسیار زیاد و مفصل است. با این حال، توانایی او برای هدایت اکوسیستم‌های پیچیده و نیروهایی که آنها را شکل می‌دهند- همان‌طور که همه حاکمان در نهایت می‌آموزند- ثابت و محدود است. علاوه بر این، مجموعه سیاست‌‌های ارتجاعی، کوته‌‌بینانه و اغلب نامنسجمی که «شی» طی پنج سال گذشته با هدف دستیابی به جاه‌‌طلبی‌‌های جهانی خود و مقابله با چالش‌‌های بی‌‌شمار کشور انجام داده است، چین را در مسیر نگران‌‌کننده رشد اقتصادی اندک، افول پرستیژ جهانی و افزایش سرکوب داخلی قرار داده است. کنگره نیز این واقعیت‌ها را تغییر نخواهد داد. ناظران بیرونی که انتظار دارند کنگره بتواند نقطه عطفی را مشخص کند، حق دارند چنین بیندیشند؛ اما عمدتا به دلایل اشتباه.

 

آنچه قبلا می‌شد به آن امیدوار بود- استقرار یک گروه رهبری جدید و همراه با آن، چشم‌‌انداز تغییر جدی – رخ نخواهد داد. به جای اصلاح مسیر، کنگره بیستم حزبی، می‌بیند که حزب کمونیست – رژیمی که مدت‌ها از شهرت شایستگی، عمل‌‌گرایی و پیش‌‌بینی‌‌پذیری برخوردار بود- از آستانه دیکتاتوری آشکار و همراه با آن، آینده محتمل پیکره بندی سیاسی، عدم قطعیت سیاسی و اثرات مخرب حکومت یک نفره عبور می‌کند.

بزرگ و پر هزینه

اساسی‌‌ترین و مهم‌ترین واقعیت کنگره دیروز این است که «شی» برای سومین دوره به‌عنوان دبیر کل حزب کمونیست چین و ریاست کمیسیون مرکزی نظامی ارتش آزادی‌‌بخش خلق (PLA) انتخاب شد. این تحول به‌طور رسمی پایان تلاش پسا مائو برای محدود کردن (ناقص) قدرت یک رهبر منفرد و (دوباره، به‌طور ناقص) سیستماتیک کردن روند جانشینی رهبری است. این مراحل از دل هیچ اعتقاد هنجاری به محدود کردن قدرت اتخاذ نشد، بلکه به این دلیل اتخاذ شد که یک روش جانشینی عادی‌تر به نفع دراز مدت حزب بود. ترک آنها یک «لحظه روبیکن» است؛ هرچند از زمانی که «شی» محدودیت‌های دوره‌ای بر قدرت ریاست‌جمهوری چین را در مارس۲۰۱۸ لغو کرد، انتظار می‌رفت. بازپس گرفتن حس قابل پیش‌‌بینی در نحوه انتخاب، اصلاح و نصب رهبران آینده، پروژه‌‌ای برای آینده‌‌ای دور خواهد بود و احتمالا تا زمانی که «شی» سمت خود را ترک نکند، اخراج نشود یا «به دیدن مارکس نرود»، آغاز نخواهد شد.

چین اکنون وارد دوره‌ای از عدم قطعیت آشکار شده است که ناشی از حکمرانی بی‌پایان یک خودکامه است. اگرچه برخی از ناظران اکنون عنوان «حاکم مادام العمر» را به «شی» می‌دهند، این تنها یک نتیجه ممکن- و نه لزوما بدترین- برای این کشور است. حتی با فرض اینکه «شی» قصد داشته باشد در مقطعی در آینده کناره‌گیری کند، اگر او به‌طور غیرمنتظره بمیرد یا دچار یک عارضه جدی سلامتی شود که او را ناتوان کند، چه اتفاقی می‌افتد؟ وقتی زمان انتخاب و نصب جایگزین فرا رسید، سیستم چقدر خوب کار خواهد کرد؟ این چه تاثیری بر اقتصاد داخلی و جهانی خواهد داشت؟ به همین ترتیب، اگرچه چشم‌انداز یک چالش برای رهبری یا کودتا به‌دلیل محدودیت‌‌های لجستیکی و خطرات سیاسی دور از دسترس باقی می‌‌ماند؛ اما جایگاه شی به‌عنوان یک حاکم بالقوه مادام‌العمر فقط انگیزه‌های مخالفان را تشدید می‌‌کند تا برنامه‌های او را از بین ببرند یا نقشه خروج او را طراحی کنند.

بنابراین بسیار طعنه‌آمیز است که رهبری که از جوان‌سازی چین و بقای حزب کمونیست چین دفاع می‌کرد، اکنون هر دو را به خطر می‌‌اندازد. با این حال، «شی» در این زمینه منحصر به فرد نیست. او آخرین فرد در صف طولانی حاکمانی است که – در سراسر تاریخ، جغرافیا و نوع رژیم – تسلیم وسوسه های قدرت مطلق و نفوذ فاسدکننده آن شده‌اند. اما پیامدهای این تراژدی – هم قریب‌‌الوقوع و هم احتمالی – را نمی‌‌توان در جهانی که چین دومین اقتصاد بزرگ آن است، بزرگ‌ترین ارتش جهان را در اختیار دارد و دارای ذخایر قابل توجهی از سلاح‌‌های هسته‌‌ای است، نادیده گرفت. «شی» پیش‌تر نشان داده که محاسبات ساده اشتباه در سیاست اقتصادی داخلی می‌تواند میلیاردها [دلار یا یوآن] ثروت را از بین ببرد. اگرچه او هنوز در تلاش‌‌هایش برای بلعیدن تایوان عقلانیت نشان می‌‌دهد، اما نمی‌‌توان به تهاجم فاجعه‌‌بار ولادیمیر پوتین به اوکراین نگاه کرد و نگران این نبود که «شی» روزی اشتباه محاسباتی مشابهی انجام دهد.

برخی احتمالا امیدوارند که همین ناکامی‌‌ها بذر اخراج آینده «شی» را بکارد. مطمئنا یک رهبر حزب کمونیست، حتی فردی در سطح قدرت «شی» نمی‌‌تواند کشور را برای مدت طولانی بدون انتقام‌‌ از همتایان خود مدیریت کند. «شی» سومین دوره ریاست‌جمهوری را به دست می‌آورد؛ اما آیا با توجه به مسیر بد اقتصاد کشور، دوره چهارم و پنجم قابل دستیابی است؟ نمی‌توان این احتمال را رد کرد که «شی» مجبور به کناره‌گیری از قدرت یا متقاعد به استعفا شود. اما یک نظام مارکسیستی-لنینیستی نوع خاصی از رژیم اقتدارگرا است که به رهبران فعلی درجه قابل توجهی از قدرت نهادی و سازمانی را می‌دهد. در نتیجه، دورنمای برکناری یک رهبر از طریق یک فرآیند رسمی یا از طریق خشونت بعید است. این یک واقعیت ناخوشایند است که تحت یک حکومت استبدادی، یک رهبر می‌تواند برای مدت طولانی بد حکومت کند و در قدرت ایمن بماند.

منابع انسانی

 

کنگره علاوه بر طولانی کردن دوره تصدی «شی»، پیامدهای گسترده‌تری نیز خواهد داشت. ترکیب نهایی دفتر سیاسی حزب کمونیست، کمیته دائمی دفتر سیاسی (PBSC) و کمیسیون نظامی مرکزی ارتش آزادی‌بخش خلق (PLA) بدون شک بر خطوط دقیق، اگر نگوییم حاشیه‌‌ای، توسعه و اجرای سیاست داخلی و خارجی چین تاثیر خواهد گذاشت. زیردستان- حتی در دیکتاتوری به‌شدت شخصی‌‌گرایانه چین- مهم هستند. اگر «یانگ جیچی» (مدیر کمیسیون مرکزی امور خارجه) و «وانگ یی» (وزیر امور خارجه) – پیشتازان فعلی سیاست خارجی چین- بازنشسته شوند و مزدوران یا وفاداران جایگزین آنها شوند، می‌‌توان انتظار داشت که فضای رایزنی درباره مسائل دیپلماتیک بیشتر کاهش یابد. اگر کمیسری مانند «میائو هوآ» به سمت نایب رئیس کمیسیون نظامی مرکزی (CMC) برسد، این به آن معناست که «شی» در محاصره مشاورانی قرار دارد که عمدتا سیاسی می‌اندیشند نه نظامی؛ یک پویایی مملو از خطرات اشتباه محاسباتی.

اگر «هه لیفنگ»، متحد دیرینه «شی» و رئیس فعلی کمیسیون توسعه و اصلاحات ملی، جایگزین «لیو هه»، تزار اقتصادی فعلی شود، این نشان می‌‌دهد که پکن همچنان به رشد اقتصادی اهمیت می‌‌دهد. اما با وجود «هه لیفنگ» همچنین تصدیق می‌شود که سیاست اقتصادی همچنان اولویت دستور کار «شی» برای سیاست صنعتی با فناوری پیشرفته و تلاش برای «خودکفایی» در مناطقی که در معرض خطر اختلالات و محدودیت های زنجیره تامین جهانی هستند، خواهد بود. اقدامات اخیر دولت بایدن برای محدود کردن دسترسی چین به تراشه‌ها و اجزای مرتبط احتمالا عزم «شی» برای ایجاد «دژ چین» (Fortress China) را تقویت می‌‌کند.

از سوی دیگر، ارتقای مقامات با صلاحیت، استقلال و تمایلات عمل‌‌گرایانه روشن احتمالا تغییر گسترده‌‌ای در مسیر حرکت نخواهد داشت. این واقعیت که «شی» به دوره سوم دست می‌یابد، به خودی خود واضح‌ترین تجلی تسلط بی‌رقیب او است. بنابراین تصمیمات پرسنلی خاص باید در چارچوب این حقیقت بزرگ‌تر درک شوند. برای مثال، اگر «وانگ یانگ»، عضو تا حدودی اصلاح‌طلب کمیته دائمی دفتر سیاسی (PBSC) و رئیس کنفرانس مشورتی سیاسی خلق چین، به سمت نخست‌‌وزیر ارتقا یابد، این به آن معنا نیست که «شی» مجبور به پذیرش خواسته‌های اصلاح‌طلبان مورد قبول عامه شده است.

اگرچه نخست‌‌وزیر به‌طور سنتی اختیار مدیریت امور اقتصادی را دارد، اما چنین ارتقایی را می‌‌توان به‌‌راحتی به عنوان یک سازش تاکتیکی خواند، نه یک امتیاز از سر اجبار. شکست‌های اقتصادی ۱۲ ماه گذشته ممکن است اکنون «شی جین پینگ» را ملزم به مصالحه با ائتلاف حاکم خود برای کمک به حفظ ائتلاف حکومتی‌اش کند. با این حال، چنین تصمیماتی نشان‌دهنده کاهش قدرت سیاسی «شی» نیست، بلکه نشان‌دهنده این واقعیت است که اگر او بخواهد یک برنامه سیاسی را از طریق سیستم بوروکراتیک حزبی-دولتی به پیش ببرد، باید از طریق مجموعه‌ای گیج‌کننده از ارگان‌های نظارتی و سیاسی در سطح ملی و محلی کار کند. ممکن است برخی مصالحه‌ها برای دستیابی به اهداف بزرگ‌تر لازم باشد.

همچون مورد «لی کچیانگ»، نخست‌‌وزیر کنونی که مدت‌ها به حاشیه رانده شده بود، واضح است که در دوران «شی»، پست‌های رسمی ذاتا قدرت نهادی یا کنترلی بر مجموعه‌های سیاستی اعطا نمی‌‌کنند؛ این به لطف «شی» واگذار شد. نخست‌‌وزیر آینده همان جماعتی را هدایت می‌کند که سلفش. این افراد در چارچوب یک اجماع سیاسی و ساختاری کار خواهند کرد که به‌طور فزاینده‌ای حول ترجیحات خود «شی» است. آنها ممکن است درجه‌ای از «نمایندگی» داشته باشند، اما این درون سیستمی است که در آن استقلال روز به روز کاهش می‌یابد؛ زیرا فلسفه حکومت و دستور کار سیاسی «شی» به‌عنوان ستاره راهنما عمل می‌کند. مقامات اقتصادی بی‌شماری در چین ممکن است بی سر و صدا سیاست ویرانگر «کووید صفر» را زیر سوال ببرند و بسیاری از اعضای بلندپایه در وزارت امور خارجه مطمئنا آسیبی را که رابطه نزدیک و پایدار «شی» با پوتین به شهرت گسترده چین وارد می‌کند، درک می‌کنند. اما هرگونه نارضایتی از سوی آنها سیاست را در دوران حاکمیت یک نفره تغییر نخواهد داد.

اگر «لی» در موقعیت فعلی خود باقی بماند، این نشان‌دهنده نفوذ سیاسی تازه‌‌ای از سوی او یا اینکه «اصلاح‌طلبان» در حال هجوم به سنگرها هستند، نیست. «لی» برای نزدیک به یک دهه چهره فعال در صحنه سیاسی چین بوده است، اما تاثیر طولانی‌مدت او تا حد زیادی به مبارزه با تشریفات اداری کاهش یافته است. «شی» ممکن است تصمیم بگیرد که او را در مسیر کمترین مقاومت یا به‌عنوان راهی برای کاهش ضربه به دوره سوم ریاست‌جمهوری خود نگه دارد. با یا بدون «لی»، مقام نخست‌وزیری سایه‌ای از اهمیت گذشته‌اش برای هدایت سیاست اقتصادی خواهد بود. به همین ترتیب، اگر یک یا چند مقام جوان‌تر (مانند «چن مینیر» دبیرکل حزب در چونگ کینگ یا «هو چونهوا» معاون نخست‌وزیر) به کمیته دائمی دفتر سیاسی ارتقا پیدا کنند، به این معنی نیست که «شی» جانشین خود را انتخاب کرده است.

 

اول، در طول تاریخ ۱۰۰ ساله حزب کمونیست چین، تعیین رسمی به‌عنوان وارث ظاهری تقریبا همیشه نشانه‌‌ای از این بوده است که در نهایت چه کسی قدرت را به دست نخواهد گرفت. زندگی نزدیک به قله یک مصیبت هابزی است. رهبران مستقر اغلب اعلام نام جانشینان معتبر را به تعویق می‌اندازند یا اگر از خارج تحمیل شوند، به دنبال به حاشیه راندن آنها می‌روند. هیچ‌کس نمی‌خواهد قدرت را به اشتراک بگذارد یا به‌عنوان یک زهوار در رفته بی اثر دیده شود. «شی» ممکن است یک مقام جوان‌‌تر را در هیات رهبری عالی منصوب کند؛ اما اکنون که مدت زمان حکومت «شی» نامشخص است و عمدتا همه چیز به صلاحدید او است، این فرد باید به‌عنوان یک «فرد با احتمال کم» نگریسته شود تا اینکه در صف بعدی در نظر گرفته شود.

تست شخصیت

یک سوال کلیدی که کنگره ممکن است به خوبی به آن پاسخ دهد این است که «شی» تا چه اندازه سیستم را به سمت یک دیکتاتوری شخصی سوق خواهد داد. اگرچه درباره کیش شخصیت «شی» بسیار صحبت شده است، اما این یک کیش نسبتا پیش پا افتاده با شخصیت بسیار کم است. هنوز هیچ‌کس «در قالب انبه» به «شی» ادای احترام نکرده است، همان‌طور که بسیاری از چینی‌های معمولی به مائو چنین کردند، پس از آنکه وی میوه‌ای از هیات پاکستانی در سال۱۹۶۸ دریافت کرد. اما اگر «شی» مدعی عناوین جدیدی در کنگره شود – مانند رئیس حزب- و اگر اندیشه «شی» در منشور حزب رسمیت یابد، به این معنی است که «شی» آن‌قدر بی‌بند و بار است و آن‌قدر بر تحکیم قدرت نهادی و سیاسی متمرکز است که خطرات پیش رو را نمی‌بیند و اطرافیانش نمی‌توانند کاری در این زمینه انجام دهند. تا همین اواخر، این یک حقیقت ثابت در تاریخ‌‌نگاری رسمی حزب بود که تله‌های قدرت مطلق در دوران مائو، کشور را تقریبا به ویرانی کشانده بود.

 تلاش‌‌های ناقص برای پرداختن به این موضوع – محدودیت‌‌ بر دوره ریاست‌‌جمهوری، لغو عنوان ریاست حزب – در دوره «شی» یا کنار گذاشته شده یا مورد تجدید نظر قرار گرفته است. با این حال، این «شی» را به یک مائوی جدید تبدیل نمی‌کند. این دو از نظر خلق و خو، نگاه و استایل به‌شدت متفاوت هستند. اما آسیب‌‌شناسی‌‌های حاکم که برای سیستم حزب کونیست چین منحصر به فرد بود، با دنبال کردن قدرت کنترل نشده هر دو سازگار بود. وسوسه کردن نظام سیاسی چین برای حرکت در این مسیر ناخوشایند است. بسیاری هنوز امیدوارند که «شی» فقط به تحکیم قدرت بیشتری نیاز دارد تا در نهایت اصلاحات بسیار مبرم را انجام دهد.

 برخی دیگر منتظر هستند تا مقامات ارشد یا کادرهای بازنشسته بالاخره مداخله کرده و محدودیت هایی را حول «شی» ایجاد کنند. اما این چین دهه ۱۹۸۰، ۱۹۹۰ یا اوایل دهه ۲۰۰۰ نیست. روش‌های قدیمی مفهوم‌سازی از سیاست چین دیگر غالب نیست. جناح‌های مخالف «شی» را محدود نمی‌کنند. اصلاح‌طلبان بسیار مورد تمجید اما به ندرت دیده شده، برای نجات سیاست اقتصادی رخ نمی‌نمایند. روبه‌رو شدن با حکومت ادامه‌دار «شی» اولین گام برای هدایت آن است.